حسینعلی بهاء در کتاب اقدس صفحه 97 سطر 2 می نویسد:« قد حضرت لدی العرش عرائض شتّی من الذین آمنوا و سئلوا فیها الله ربّ ما یری و ما لا یری ربّ العالمین. لذا ما نزّلنا اللوح و زیّنّاه بطراز الأمر لعلّ النّاس باحکام ربّهم یعملون». یعنی عریضه های مختلفی بعرش (پیشگاه میرزا حسینعلی که عرش خدای حسینعلی نوری است) رسیده و مؤمنین از خدای جهانیان پرسیده اند که ( کتاب احکام و قوانین و دستوراتی نوشته شود) این است که این کتاب را نوشته و آن را به سبک امر و حکم زینت دادیم تا مردم به احکام پروردگار خود عمل کنند.
جناب حسینعلی بهاء در این جملات معجزه آسا واقعاً اعجاز کرده که چنین جملاتی را بر زبان رانده است. قد حضرت، حضور نامه برخلاف استعمال فصحاء است. عرائض شتّی، بمعنی عرائض پراکنده شده و متشتت است، نه بمعنی مختلف که مقصود حسینعلی بهاء است. لدی العرش، شاید از باب قلب المؤمن عرش الرحمن است، ولی در این صورت هم حضور عریضه لدی القلب بی معنی است. سئلوا فیها، مسئول عنه ذکر نشده است. فیها الله، عریضه متوجه بعرش است و خطاب و سؤال از خدا و این دو قسمت با هم جور نیستند. در صورتی که مؤمنین با عرش طرف هستند نه با خداوند. و اگر منظور از عرش تخت حسینعلی نوری باشد، پس خدا هم خود او خواهد بود. ربّ ما یّری و ما لا یری، این اوصاف در این مقام کاملاً بیوجه و بی جهت و برخلاف بلاغت کلام است. بطراز الأمر، اطلاق کلمه امر به اوامر و احکام و قوانین الهی برخلاف استعمال فصحاء است. لعلّ النّاس باحکام ربهم یعملون، نزول لوح وسیله و سبب تعلم و یاد گرفتن است نه وسیله عمل کردن.
ملاحظه می کنید که حسینعلی نوری مازندرانی در این چند سطر کلامش چندین غلط فاحش داشته که بنظر بنده رسیده تا چه رسد بسمع و نظر ادباء و فصحاء عرب.