بهائي‏گري اصول و مباني اعتقادي (بخش اول )

سه شنبه, 09 آبان 1396 09:54 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران : در فضای مجازی به مطلبی برخوردم که بدلیل جامعیت و خلاصه نویسی توجهم را جلب کرد . با عنایت به موضوع مطلب که واکاوی بهائیت از آغاز پیدایش تا کنون است این مطلب را در پایگاه باز نشر میدهیم .

....

تهیه و تنظیم از اميرحسين منطقي(1)

چكيده

اصول اعتقادي هر دين و آييني نمايانگر اتقان و ميزان پاي‏بندي آن به داده‏هاي عقلاني است. اين مقاله با رويكرد نظري و روش كتابخانه‏اي، و با هدف شناخت عقايد بهائيت و نقد و بررسي آن به كاوش در اين زمينه پرداخته كه برايند آن چيزي جز تناقض، تزلزل و غير وحياني بودن اصول و مباني اعتقادي بهائيت نيست. از آن‏رو كه توجه به رويكرد سياسي، روش تبليغي و احكام عملي در اين مسلك براي روشن‏تر شدن بحث ضروري به نظر مي‏رسد، به آنها نيز اشاره‏اي شده است. علي‏رغم اينكه «تأويل» در اين مسلك باطل شمرده شده است، اما در عمل براي فرار از شبهات و انتقادهاي وارد بر عقايدشان، دست به تأويلاتي زده‏اند كه به دليل نامعقول بودن، خود نياز به تأويلاتي ديگر دارند. اينها همه بيانگر اين است كه چنانچه دين منشأ الهي نداشته باشد، با مشكلات جدي مواجه خواهد شد.

مقدّمه

در تاريخ تفكر بشر، بر وجود امري مقدس و ماورايي در جهان خلقت تحت عنوان «خدا» تأكيد شده است. عقل و فطرت و اعتراف عيني و التزام عملي آدميان به خالق مقدس، مؤيّد اين نكته مي‏باشد. انديشه خانمان‏سوز مرگ، رنجش از ظلم و بيداد و مسائلي از اين دست كه راه‏حل خود را در علم و ذهن مخلوق نمي‏يابد، وجود «دين» را امري قطعي و ضروري كرده است.

دو نوع دين در عالم وجود دارد:

الف. دين اصيل: ديني كه از طرف خداوند جهان براي هدايت بشر نازل گشته، هرچند بعد از مدتي به واسطه تكامل اوضاع بشر از جانب باري‏تعالي منسوخ گرديده باشد.

ب. دين غير اصيل: مجعولات و بست و بندهايي كه داراي اصل صحيح آسماني نبوده و مخلوق اوهام و ساخته سياست‏هاي هواپرستانه و استعماري است.

مسلك بابي و بهائي‏گري از نوع دوم بوده و قرائن عديده‏اي بر اين مطلب دلالت دارد.

قانون تجزيه و تحليل و نيز قانون علت و معلول ابزار مناسبي براي شناخت اصالت يك دين مي‏باشد. خود بهائيان نيز به همين دليل تلاش بسيار مي‏كنند تا مؤلفات باب و بها و احكام و عقايدشان را از انظار پوشيده نگه دارند تا آنجا كه خود پيروان اين مسلك هم از عقايد و احكام و مبادي و مباني اين مسلك اطلاع ندارند. از اين‏رو، مي‏توان گفت: اين مسلك بر اساس بي‏اطلاعي پيروانش بنا شده است.

در زمينه اعتقادات بهائي، مطالبي به صورت پراكنده در برخي منابع مطرح گرديده است، ولي چون اين مقاله درصدد معرفي عقايد بهائيت به نحو موجز و مستند است، قصد دارد با پرداختن به مفاهيم اعتقادي نظير خدا، قيامت، بهشت و جهنم كه در اسلام ناب محمدي بديهي هستند، ولي در بهائيت از معناي تأويلي خاصي برخوردارند، به اين سؤالات پاسخ دهد: 1. آيا عقايد بهائيت از اتقان علمي و عقلي برخوردار است؟ 2. منبع جعل احكام و عقايد در بهائيت چه كسي يا چه چيزي است؟

تاريخچه

الف. علت محدثه (پيدايش) مسلك بهائيت

1. علل داخلي: در خصوص علل داخلي، مي‏توان به دو عامل ذيل اشاره كرد:

- جريان فكري كه محصول اوضاع و شرايط خاص زمانه بود.

- روحيات دروني و شخصيت سران مسلك.

2. علل خارجي: هر دو شيطان روس و انگليس به نوعي در تخم‏ريزي و انعقاد نطفه اين مسلك همدست شدند.(2) حسينعلي مانند باب مسلكي را بر اساس خواسته‏هاي سياسي وزارت مستعمرات انگليس به وجود آورد تا «بابيه» ساخته دست روس،(3) قدرت اجتماعي غير قابل كنترل نشود؛ سياست هميشگي دولت‏هاي قدرتمند براي مهار نيروهاي انقلابي.(4) انگليس‏ها از تحريك و تربيت و تقويت شيخ‏احمد احسايي(5) فتنه «ركن رابع» را به وجود آوردند و روس‏ها توسط دالگوركي(6) از طريق كاظم رشتي زمينه ادعاي قائميت علي‏محمّد شيرازي را فراهم كردند. سپس هر دو سفارت روس و انگليس براي حفظ و حمايت آنچه به وجود آورده بودند به همكاري با يكديگر پرداختند؛ چنان‏كه ازليان از حمايت انگلستان، و بهائيان از حمايت روس برخوردار شدند و براي اينكه به قدرتي مهار نشدني تبديل نشوند آنها را در مقابل يكديگر قرار دادند. بهائيان با خيانت به روسيه، به ذيل عنايت دايه انگليسي درآمدند و پس از مدتي به ارباب انگليسي هم پشت كردند و به مولاي پولدار و سخاوتمندتري مثل آمريكا پناه آوردند.(7)

ب. علل مبقيه (استمرار)

برخي از علل مبقيه مسلك بهائيت عبارتند از:

1. وضعيت روحي و حالات رواني و شخصيتي سران مسلك؛

2. عوامل درون مسلكي و شرايط زماني و مكاني؛

3. شكنجه پيروان باب از سوي حكومت به علت ترور نافرجام ناصرالدين شاه.(8) به اعتقاد يكي از صاحب‏نظران، اين شكنجه‏ها سبب انتشار مسلك بابيان در ايران، هند و تركيه شد.(9)

4. اقدامات و برنامه‏هاي بزرگان بها؛ از جمله:

- اختصاص دعوت اين طايفه به طبقات بي‏اطلاع جامعه: بسياري از بابيان و بهائيان از عقايد ديني خودشان مثل هور قليا و تناسخ(10) و احكام و عقايد دينشان بي‏اطلاعند. به تصريح يكي از مستبصران، بهائيان دو دسته‏اند: دسته‏اي از آنها انسان‏هاي فريب‏خورده و ناآگاهند كه به دام افتاده و غافلند؛ بهائيت يا به صورت موروثي به آنان رسيده و يا به علت عدم دانش كافي از دين و ديانت، در دام آن افتاده و بهائيت را به عنوان ديني فرستاده شده از سوي خدا پذيرفته‏اند و بدون كوچك‏ترين دليل قانع‏كننده‏اي ادعاي اربابان بهائيت را پذيرفته‏اند. دسته دوم كساني‏اند كه در رأس تشكيلات بهائي قرار دارند و از سياسي بودن فرقه اطلاع دارند، ولي به خاطر حفظ منافع، اعتراف نمي‏كنند.(11)

خواندن كتاب‏هاي ضد بهائيت براي بهائيان به شدت ممنوع است. در پاسخ به شبهات، بعضا اين طور جواب مي‏دهند كه كافي است ما فقط جمال مبارك [ميرزا حسينعلي] را بشناسيم و از عشق او سرمست شويم؛ آفتاب آمد، چه دليلي بهتر از اين؟! بهائيان را فقط عاشق (عاشق بهاء و عبدالبهاء) بار مي‏آورند نه عاقل.(12)

يكي از دستورات تشكيلات بهائي اين است كه به پيروان خود مي‏آموزند اگر از علت بهائي شدن سؤالي از شما كردند بگوييد: تفتيش عقايد ممنوع، و حق بحث كردن نداريد و از دين نبايد حرفي بزنيد! حال آنكه ايشان در تبليغ دينشان اين شعار را سر نمي‏دهند.(13)

- كار كردن بر روي ذهن بچه‏هاي بهائي؛

- پر كردن اوقات آنها با برنامه‏هاي خاص تا آنجا كه ملاك كرامت انساني قرار مي‏گيرد؛

- بها دادن ظاهري به اهل بهائيت و حمايت از آنها؛

- منع از مجاورت با علماي مسلمان و تحصيل‏كرده‏ها؛

- كيفيت برخورد با نجات‏يافتگان از بهائيت: صبحي پس از اينكه گوشه‏اي از چگونگي رفتار بهائيان با خود را - آن زمان كه صبحي مستبصر مي‏شود - به رشته تحرير درمي‏آورد مي‏نويسد: «اگر بخواهم گزارش بسياري از مردم را كه به دست آنها [بهائيان] نابود شدند بگويم به دفتري جداگانه نياز مي‏افتد.»(14)

- ادامه همكاري و سرسپردگي عميق و همه‏جانبه با دولت‏هاي استعماري؛

- صرف هزينه‏هاي سنگين؛

- نفوذ در حكومت پهلوي؛

- ديدگاه و راه‏حل متخذ در امر شهوت و ازدواج؛

- ارائه آمار تقلبي در مورد تعداد بهائيان؛

- كيفيت تبليغ؛

- عقب‏مانده و رواني معرفي كردن كسي كه عليه بها يا مسلك او حرفي بزند.(15)

نقش استعمار در پيدايش و بقاي بهائيت: آن‏قدر مسئله بهائيت و حفظ «بها» براي روس اهميت دارد كه شخصي مثل دالگوركي را به ايران مي‏فرستد و مبالغ بسيار كلاني هم براي تحقق اهداف پليد خود هزينه مي‏كند. اين جاسوس آن‏قدر نفوذ دارد كه در قضيه نجات حسينعلي، حكومت را تهديد مي‏كند كه اگر يك مو از سر حسينعلي كم شود نهرهاي خون در اين شهر جاري خواهد شد.(16)

دالگوركي درباره اسلام چنين مي‏نويسد:

پس از پنج سال و چند ماه كه در ايران بودم به من ثابت شد كه دين اسلام بر حق است و مي‏تواند بشر را سعادتمند كند و هيچ شك و شبهه‏اي براي من باقي نمانده بود و نيت كرده بودم كه در حضور امپراتور و اعيان و بزرگان دولت مدلل كنم كه دين اسلام ناسخ تمام اديان است و هيچ دين ديگري هم بعد از آن نخواهد آمد و قبول اين دين براي عموم مردم، هم اجر آخرت دارد، هم اجر دنيا. ولي پس از حضور در وزارت خارجه و هزاران سؤال و جواب، چنان يافتم كه حرفي بر زبان جاري نكنم؛ زيرا الكساندر دوم پادشاه و امپراتور روسيه به شخصه مرا خفه خواهد نمود.(17)

نكته قابل ذكر اين است كه برخي از دين‏شناسان بزرگ و مشهور غربي نيز بهائيت را نه از اسلام مي‏دانند و نه از شيعه، بلكه ريشه آن را در شيخي‏گري احسائي مي‏دانند.(18)

عقيده كلي بهائيت در سياست

موارد ذيل، مشخص‏كننده ديدگاه بهائيان در سياست است:

- اقدامات ميرزا براي رسيدن به قدرت؛

- اقدامات سياسي و راپورتچي‏گري‏هاي او؛

- عامليت بهائيان در قتل طيب؛

- خصومت آنان با جشن‏هاي نيمه شعبان؛

- شادي آنها در شهادت رزمندگان ايراني در طول جنگ؛

- شادي آنها از رحلت بنيانگذار انقلاب اسلامي حضرت امام خميني قدس‏سره؛(19)

- هم‏كاسگي ميرزا و پيروان و جانشينانش با كشورهاي استعماري متخاصم با اسلام؛

- مقابله جدّي علماي اسلام، از جمله آيه‏اللّه بروجردي، امام خميني و مرحوم فلسفي با او و عقايدش.(20)

از نظر بهائيت، ادني مداخله سياسي قلبا و ظاهرا و لسانا و باطنا طبق قول ولي امر اللّه جايز نيست. يكي از محققان علت اين كار را دو عامل مي‏داند:

1. موقعيت سياسي، مداخله‏هاي سياسي، سرسپردگي‏ها و حمايت مأموران خارجي از بهائيان را پنهان سازند؛

2. در راستاي سياست خارجي و اشخاص سياسي خارجي، تحت عنوان «عدم دخالت سياسي» از آزادي‏خواهان و وطن‏خواهان حمايت نكرده، موجب تقويت وضع موجود شوند.(21)

آن‏گاه كه عثماني از انگلستان شكست خورد، ميرزا شروع به حمايت از انگلستان و جاسوسي براي اين كشور كرد. بعدها كه قضيه جاسوسي او لو رفت، حاكم عثماني درصدد اعدامش برآمد كه اربابان انگليسي‏اش به دادش رسيدند و لقب «سر» به او دادند. در همان زمان بايد از او سؤال مي‏شد: آيا بدا در حكم خداي بهائيت حاصل شد كه سرسپاري از عثماني به انگلستان تغيير يافت؟!(22)

اين جمله نيز از بها است كه «كن كشعلة النار لاعدائي»؛ يعني: با دشمن من، همچون شعله آتش باش!(23)

در خصوص ارتباط بهائيت با آمريكا، انگليس، اسرائيل و پهلوي، مباحث گسترده‏اي صورت گرفته كه پرداختن به آنها از حوصله اين نوشتار خارج است.(24)

ادلّه چهارگانه بهائيان و نقد آنها

پيش از پرداختن به بحث مزبور، تذكر چند مطلب ضروري است:

1. خلاصه پنجاه كتاب مهم عقيدتي و احكامي بهائيت به همراه نقد آنها، در كتاب باارزش محاكمه و بررسي باب و بهاء به قلم ح. م. ت. (25) در يك جلد موجود است.

2. از ديگر كتبي كه برخي از عقايد و سخنان و سوابق باب و بها را از چهل و شش مأخذ بابي و بهائي نقل و سپس انتقاد مي‏كند، كتاب ماجراي باب و بهاءنوشته مصطفي حسيني طباطبايي است.

3. قوي‏ترين ادلّه‏اي كه در دفاع از مسلك بهائيت نوشته شده كتاب فرائد ابوالفضل گلپايگاني است. هرچند تبرّي وي از مسلك بهائيت در واقع، تبرّي از آن كتاب نيز هست، لكن برخي از ادلّه مطرح شده را بررسي مي‏كنيم؛ چراكه با رد و تضعيف ادلّه، مدعا (حقانيت مهدويت باب و پيامبري باب و بها) نيز تضعيف و رد خواهد گرديد.

الف. استدلال به آيات

1. «هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلآئِكَةُ وَقُضِيَ الأَمْرُ وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ»؛(26) آيا انتظار آنان جز اين است كه خدا و ملائكه (سوار) بر پاره‏هاي ابر سفيد به سوي آنان بيايد؟...

استدلال: معناي آيه اين است كه مردم انتظار نمي‏كشند مگر اين را كه خدا با ملائكه بر روي پاره‏هاي ابر بيايند و چون آمدن خداوند محال است، لابد مقصود از آيه آمدن مظاهر خداست و مظاهر جز علي محمّد باب و حسينعلي بها كس ديگري نيست.

پاسخ: آيه مذكور در توبيخ كساني است كه هر چه ادلّه و معجزه از سوي پيامبران براي آنها نمايان مي‏شد باز انكار مي‏كردند تا آنجا كه از موسي عليه‏السلام درخواست كردند تا خدا خود را به بني‏اسرائيل طوري نشان دهد كه آنان با چشم ظاهري خدا را ببينند. آيه هم مي‏گويد: لابد منتظرند خدا با ملائك سوار بر ابر براي هدايت اينها بيايد؛ البته اين كار غيرممكن است.

اين مسئله چه ربطي به مدعاي گلپايگاني دارد؟ در حقيقت، او براي اثبات ادعاي پيامبري، تمسّك به ادعاي ديگري كرده نه تمسّك به دليل؛ يعني اينكه از او پرسيده شد: چرا باب و بها پيامبرند؟ او مي‏گويد: به دليل اينكه مصداق آيه‏اند. حال آنكه مصداق اين آيه بودن، خود ادعاي دومي است نه دليل بر ادعاي اول.

2. «وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَكَانٍ قَرِيبٍ يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ»؛(27) گوش كن در روزي كه نداكننده از مكان نزديكي ندا مي‏كند. روزي كه فرياد را مي‏شنوند. به حق، آن روز خروج است.

استدلال: مفسّران اهل تسنن و اهل تشيع در تفسير اين آيه متفق‏القولند كه نداي الهي از صخره بيت‏المقدس بلند مي‏شود؛ يعني از «جبل كرمل» كه در تورات از آن به «جبل مقدس» و «جبل بيت‏اللّه» تعبير شده است.

پاسخ: اولاً، هيچ روايتي و در خود آيه، قرينه‏اي در مورد اينكه مراد از «مكان قريب» صخره بيت‏المقدس باشد، وجود ندارد.

ثانيا، همه مفسّران «مكان قريب» را اين‏گونه تفسير نكرده‏اند، بلكه اغلب آنها در تفسير «مكان قريب» گفته‏اند: مكان خاصي نيست، بلكه كنايه از اين است كه صداي منادي مذكور در آيه بر هيچ‏كس مخفي نخواهد ماند و همه آن را طوري خواهند شنيد كه هر كس در هر كجا كه باشد مي‏پندارد كه اين صدا از همان نزديكي مي‏آيد. عده ديگري از مفسّران هم گفته‏اند: مراد از ندا در اين آيه، صدايي از جانب آسمان است كه قبل از ظهور مهدي موعود (عج) واقع مي‏شود و نام آن حضرت و پدرش را فرياد مي‏كند.

ثالثا، بر فرض كه از بين ده‏ها مفسّر، يكي همان قول ميرزا را بگويد يا اصلاً همه مفسّران بگويند، اين مطلب چه ربطي به جبل كرمل و شهر عكا كه گلپايگاني مي‏گويد دارد؟ صخره بيت‏المقدس سنگ معروف بزرگي است در مسجد بيت‏المقدس در شهر قدس. معلوم نيست چطور ميرزا اين صخره را تبديل به كوه كرده و آن را هم از قدس به شهر عكا برده است؟!

3. «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ»؛(28) در آن روز خداوند مكافات و جزاي آنان را كه بر اساس حق است، به طور كامل خواهد داد و آنان مي‏دانند كه همانا خداوند حق آشكار است.

پيش از بيان استدلال، لازم است متذكر شويم كه عقيده بابي‏ها و بهائي‏ها اين است كه مهدي موعودي كه در روايات وعده آمدن او داده شده است داراي دين مستقل و جديد و كتاب و سنت جديدي غير از قرآن و اسلام است و به همين دليل هم ادعاي مهدويت و ادعاي پيامبري باب را دو ادعا نمي‏دانند؛ چون مي‏گويند: مهدي - در واقع - يك پيامبر جديد است. در بررسي استدلال گلپايگاني به روايات، به اين مسئله خواهيم پرداخت.

استدلال: و اين جمله صريح است بر اينكه چنين ظهور عظيمي، بيانگر مقام نيابت و خلافت و امامت نيست، بل بياني از ظهور كلي و مقام شارعيت و سلطنت الهيه است. با اينكه در مقام بيان موعود، همين آيات و القاب عظيمه كافي بود، معذلك از براي تنصيص بر اينكه در اين يوم عظيم ديانت متجدد خواهد شد و شريعت جديده ظهور خواهد نمود، اين آيه مباركه نازل شد؛ يعني در آن روز حق - جل‏جلاله - دين حق را وافيا (يعني به طور كمال) به خلق عنايت خواهد فرمود و اين در غايت وضوح است كه مقصود از اين دين كه در آيه كريمه وعده فرموده است كه به خلق عنايت كند دين اسلام نيست؛ زيرا كه دين اسلام در ظهور حضرت رسول صلي الله عليه و آله  وافيا نازل شد و آن حضرت كاملاً به خلق ابلاغ فرمود، بل مقصود شريعت جديده است.

پاسخ: اينجا هم - مثل مورد اول و بسياري از موارد ديگر - از جاهايي است كه اگر اين آيه به همراه دو آيه قبل از آن ديده شود، معلوم مي‏گردد كه معناي آيه اين‏گونه كه او مي‏گويد نيست. ترجمه دو آيه قبل با اين آيه چنين است:

كساني كه به زنان با ايمان پاكدامن، بي‏اطلاع (از فحشا) نسبت زنا مي‏دهند، در دنيا و آخرت ملعون (و محروم از رحمت حق) بوده و براي آنان عذابي بزرگ است. روزي كه زبان، دست‏ها و پاهاي آنان بر ضد ايشان به آنچه انجام مي‏دادند گواهي دهد. در آن روز خداوند مكافات و جزاي آنان را كه بر اساس حق است، به طور كامل خواهد داد و آنان مي‏دانند كه همانا خداوند حق آشكار است.

پس اشكال وي آن است كه بين معاني مختلف دين، «كيش و آيين» را گرفته، در حالي كه در اينجا هم مثل «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» به معناي «جزا» است.

4. «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ»؛(29) و اگر به دروغ برخي سخنان بي‏پايه و اساس را به ما مي‏بست حتما ما او را با دست قدرت خود مي‏گرفتيم، سپس رگ حياتش را قطع مي‏كرديم و هيچ‏يك از شما قادر به دفاع از او نبوديد و اين قرآن حقيقتا موجب تذكر پرهيزگاران است.

استدلال: حالا كه خدا رگ حيات باب كه هفت سال و بها كه چهل سال كتاب‏هايي نوشتند و الواح صادر مي‏كردند و صريحا مي‏گفتند اينها كلمات خداست و به غير اذن او تكلم نمي‏كنيم [قطع نكرد] پس معلوم مي‏شود گفته‏هاي اينان بر حق بوده است.

پاسخ: در اين مورد هم، به آيات ديگر رجوع نشده است. به استناد آيات قبل، مرادْ شخص پيامبر صلي الله عليه و آله  است و شامل ديگران نمي‏شود؛ زيرا قرآن در مورد ديگران مي‏فرمايد: «ما آنهايي را كه به خدا افترا ببندند و شرك بورزند تا روزي كه در آن چشم‏ها به عبرت و حسرت بنگرند، مهلت مي‏دهيم.»(30) و نبايد بپندارند كه اين مهلت به سود آنهاست و بر اساس اين آيه، نه فقط باب و بها و ده‏ها مرد ديگر كه به دروغ ادعاي خدايي و پيامبري مي‏كردند مهلت يافتند، بلكه صدها ظالم و ستمگر مثل حجاج بن يوسف ثقفي هم مهلت يافتند. ديري است كه اين فلسفه كه «پيروز مساوي با حق است و شكست‏خورده مساوي باطل» از هم تنيده است.

ادامه دارد

پی نوشتهای این بخش :

1- دانش‏آموخته حوزه علميه و كارشناس ارشد مبانى نظرى اسلام.

2- يوسف فضايى، تحقيق در تاريخ: و عقايد شيخى‏گرى، بابى‏گرى... و كسروى‏گرايى، 1381، ص 23.

3- چگونگى برقرارى ارتباط دالگوركى جاسوس روسى با محمّدعلى و صميمت با او تا حدى كه نياز جنسى همديگر را هم بر طرف كنند، در كتاب فضل‏اللّه مهتدى (صبحى)، خاطرات انحطاط و سقوط، 1384، ص 66-69 آمده است.

4- على‏امير مستوفيان، رهبران ضلالت، 1386، ص 498.

5- شيخ احمد احسايى 1166 ه. ق - 1243 - بنيان‏گذار مكتب شيخى‏گرى - از اخباريون مى‏باشد. اصل عقايد شيخيه چنين است:

1. امامان دوازده‏گانه شيعه را مظهر الهى صفات الهى مى‏دانند:

2. از آن‏رو كه امام دوازدهم در سال 266ق، از نظرها غايب گشته و هنگام ظهور او فقط در آخرالزمان است، آنان مسئله «شيعى كامل» و حلول روح او را عنوان نموده تا اينكه بتوانند هميشه به امام غايب به نحوى دسترسى داشته باشند. اين شخص در نظر شيخيان ركن رابع است.

3. آنان مى‏گويند: معاد، جسمانى نيست تنها چيزى كه پس از انحلال جسم عنصرى از بشر باقى مى‏ماند جسم لطيفى است كه آنان آن را «جسم هور قليايى» مى‏نامند. بنابراين، شيخيان به اصول زير معتقدند: 1. توحيد؛ 2. نبوت؛ 3. امامت؛ 4. اعتقاد به وجود شيعى كامل يا ركن رابع [شخصى كه واسطه بين امام غايب و مردم است.] (ر.ك. بهرام افراسيابى، تاريخ جامع بهائيت، 1382، ص 25-36.)

6- وى به عنوان مترجم وارد ايران مى‏شود و نزد يكى از طلاب به نام شيخ محمّد كه از شاگردان حكيم گيلانى بوده يكى از محققان قايلند كه چنين شخصى را نيافته‏اند. (ر.ك. (تحقيق) عبدالعلى ياسينى‏نسب (عمارلو)، خاطرات سياسى جاسوس روسى كينياز دالگوركى در ايران، 1382.) تظاهر به مسلمانى مى‏كند و با برادرزاده استادش به نام زيور كه چهارده ساله بوده ازدواج مى‏كند. زبان فارسى و عربى را به طور كامل مى‏آموزد. علاوه بر صرف و نحو، نصاب، ترسل، تاريخ معجم، و فقه و اصول را در حد قريب به اجتهاد ياد مى‏گيرد و لباس روحانيت را به تن كرده با استفاده از عناصرى همچون يحيى و حسينعلى و زن خودش «زيور» به جاسوسى و ايجاد تفرقه بين شيعه مى‏پردازد. وى تا آنجا پيش مى‏رود كه حتى در عزل و نصب‏هاى حكومتى و تصميمات مهم حكومت هم دخالت مى‏كند. (ر.ك. كينياز دالگوركى، خاطرات كينياز دالگوركى، 1382.)

7- فضل‏اللّه مهتدى صبحى، خاطرات انحطاط و سقوط، ص 72-73 / على‏امير مستوفيان، رهبران ضلالت، پاورقى ص 498-499.

8- درباره فجايع بهائيان، ر.ك. بى‏نا، فجايع بهائيت (واقعه قتل ابرقو استخراج از پرونده‏هاى شاهرود، كاشان و ابرقوى يزد در دادگاه جنائى تهران)، بى‏تا.

9- حسن گلپايگانى فريد، ترجمه مفتاح باب‏الابواب يا تاريخ باب و بها، 1334، ص 67.

10- ر.ك. بهرام افراسيابى، تاريخ جامع بهائيت، ص 65.

11- مهناز رئوفى، سايه شوم، 1385، ص 16-17.

12- همان، ص 49-51.

13- همان، ص 21.

14- فضل‏اللّه مهتدى صبحى، خاطرات انحطاط و سقوط، ص 394-414.

15- مهناز رئوفى، سايه شوم، ص 65.

16- فضل‏اللّه مهتدىصبحى، خاطرات‏انحطاط‏وسقوط، ص 77.

17- ر.ك. تحقيق عبدالعلى ياسينى‏نسب (عمارلو)، خاطرات سياسى جاسوس روسى كينياز دالگوركى در ايران.

18- جان ناس، تاريخ جامع اديان، 1370، ص 79.

19- براى اطلاع بيشتر، ر.ك. ايام 29، ص 53-59.

20- ر.ك. سعيد زاهد زاهدانى، بهائيت در ايران، 1381، ص 292-293 / ر.ك. ايام 29، ص 50-52.

21- سيد محمّدباقر نجفى، بهائيان، 1382، ص 736-739، به نقل از: احمد يزدانى، مبلغ مشهور بهائى در كتاب نظر اجمالى در ديانت بهائى.

22- ر.ك. همان، ص 639-645، به نقل از: كشف‏الحيل، ص 149قرن بديع، ص 299مكاتيب، ج 4، ص 345.

23- مصطفى حسينى طباطبائى، ماجراى باب و بها پژوهشى نو و مستند درباره بابى‏گرى و بهائى‏گرى، 1380، ص 153، به نقل از: لوح احمد حسينعلى بها.

24- براى اطلاع بيشتر، ر.ك. ايام 29.

25- در چاپ سه جلدى، نام مؤلف علامه مصطفوى درج شده است.

26- بقره: 210.

27- ق: 41-42.

28- نور: 25.

29- حاقه: 44-48.

 

30- آل‏عمران: 177 و 178.

خواندن 1240 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی