تهیه و تنظیم از اميرحسين منطقي(1)
چكيده
اصول اعتقادي هر دين و آييني نمايانگر اتقان و ميزان پايبندي آن به دادههاي عقلاني است. اين مقاله با رويكرد نظري و روش كتابخانهاي، و با هدف شناخت عقايد بهائيت و نقد و بررسي آن به كاوش در اين زمينه پرداخته كه برايند آن چيزي جز تناقض، تزلزل و غير وحياني بودن اصول و مباني اعتقادي بهائيت نيست. از آنرو كه توجه به رويكرد سياسي، روش تبليغي و احكام عملي در اين مسلك براي روشنتر شدن بحث ضروري به نظر ميرسد، به آنها نيز اشارهاي شده است. عليرغم اينكه «تأويل» در اين مسلك باطل شمرده شده است، اما در عمل براي فرار از شبهات و انتقادهاي وارد بر عقايدشان، دست به تأويلاتي زدهاند كه به دليل نامعقول بودن، خود نياز به تأويلاتي ديگر دارند. اينها همه بيانگر اين است كه چنانچه دين منشأ الهي نداشته باشد، با مشكلات جدي مواجه خواهد شد.
مقدّمه
در تاريخ تفكر بشر، بر وجود امري مقدس و ماورايي در جهان خلقت تحت عنوان «خدا» تأكيد شده است. عقل و فطرت و اعتراف عيني و التزام عملي آدميان به خالق مقدس، مؤيّد اين نكته ميباشد. انديشه خانمانسوز مرگ، رنجش از ظلم و بيداد و مسائلي از اين دست كه راهحل خود را در علم و ذهن مخلوق نمييابد، وجود «دين» را امري قطعي و ضروري كرده است.
دو نوع دين در عالم وجود دارد:
الف. دين اصيل: ديني كه از طرف خداوند جهان براي هدايت بشر نازل گشته، هرچند بعد از مدتي به واسطه تكامل اوضاع بشر از جانب باريتعالي منسوخ گرديده باشد.
ب. دين غير اصيل: مجعولات و بست و بندهايي كه داراي اصل صحيح آسماني نبوده و مخلوق اوهام و ساخته سياستهاي هواپرستانه و استعماري است.
مسلك بابي و بهائيگري از نوع دوم بوده و قرائن عديدهاي بر اين مطلب دلالت دارد.
قانون تجزيه و تحليل و نيز قانون علت و معلول ابزار مناسبي براي شناخت اصالت يك دين ميباشد. خود بهائيان نيز به همين دليل تلاش بسيار ميكنند تا مؤلفات باب و بها و احكام و عقايدشان را از انظار پوشيده نگه دارند تا آنجا كه خود پيروان اين مسلك هم از عقايد و احكام و مبادي و مباني اين مسلك اطلاع ندارند. از اينرو، ميتوان گفت: اين مسلك بر اساس بياطلاعي پيروانش بنا شده است.
در زمينه اعتقادات بهائي، مطالبي به صورت پراكنده در برخي منابع مطرح گرديده است، ولي چون اين مقاله درصدد معرفي عقايد بهائيت به نحو موجز و مستند است، قصد دارد با پرداختن به مفاهيم اعتقادي نظير خدا، قيامت، بهشت و جهنم كه در اسلام ناب محمدي بديهي هستند، ولي در بهائيت از معناي تأويلي خاصي برخوردارند، به اين سؤالات پاسخ دهد: 1. آيا عقايد بهائيت از اتقان علمي و عقلي برخوردار است؟ 2. منبع جعل احكام و عقايد در بهائيت چه كسي يا چه چيزي است؟
تاريخچه
الف. علت محدثه (پيدايش) مسلك بهائيت
1. علل داخلي: در خصوص علل داخلي، ميتوان به دو عامل ذيل اشاره كرد:
- جريان فكري كه محصول اوضاع و شرايط خاص زمانه بود.
- روحيات دروني و شخصيت سران مسلك.
2. علل خارجي: هر دو شيطان روس و انگليس به نوعي در تخمريزي و انعقاد نطفه اين مسلك همدست شدند.(2) حسينعلي مانند باب مسلكي را بر اساس خواستههاي سياسي وزارت مستعمرات انگليس به وجود آورد تا «بابيه» ساخته دست روس،(3) قدرت اجتماعي غير قابل كنترل نشود؛ سياست هميشگي دولتهاي قدرتمند براي مهار نيروهاي انقلابي.(4) انگليسها از تحريك و تربيت و تقويت شيخاحمد احسايي(5) فتنه «ركن رابع» را به وجود آوردند و روسها توسط دالگوركي(6) از طريق كاظم رشتي زمينه ادعاي قائميت عليمحمّد شيرازي را فراهم كردند. سپس هر دو سفارت روس و انگليس براي حفظ و حمايت آنچه به وجود آورده بودند به همكاري با يكديگر پرداختند؛ چنانكه ازليان از حمايت انگلستان، و بهائيان از حمايت روس برخوردار شدند و براي اينكه به قدرتي مهار نشدني تبديل نشوند آنها را در مقابل يكديگر قرار دادند. بهائيان با خيانت به روسيه، به ذيل عنايت دايه انگليسي درآمدند و پس از مدتي به ارباب انگليسي هم پشت كردند و به مولاي پولدار و سخاوتمندتري مثل آمريكا پناه آوردند.(7)
ب. علل مبقيه (استمرار)
برخي از علل مبقيه مسلك بهائيت عبارتند از:
1. وضعيت روحي و حالات رواني و شخصيتي سران مسلك؛
2. عوامل درون مسلكي و شرايط زماني و مكاني؛
3. شكنجه پيروان باب از سوي حكومت به علت ترور نافرجام ناصرالدين شاه.(8) به اعتقاد يكي از صاحبنظران، اين شكنجهها سبب انتشار مسلك بابيان در ايران، هند و تركيه شد.(9)
4. اقدامات و برنامههاي بزرگان بها؛ از جمله:
- اختصاص دعوت اين طايفه به طبقات بياطلاع جامعه: بسياري از بابيان و بهائيان از عقايد ديني خودشان مثل هور قليا و تناسخ(10) و احكام و عقايد دينشان بياطلاعند. به تصريح يكي از مستبصران، بهائيان دو دستهاند: دستهاي از آنها انسانهاي فريبخورده و ناآگاهند كه به دام افتاده و غافلند؛ بهائيت يا به صورت موروثي به آنان رسيده و يا به علت عدم دانش كافي از دين و ديانت، در دام آن افتاده و بهائيت را به عنوان ديني فرستاده شده از سوي خدا پذيرفتهاند و بدون كوچكترين دليل قانعكنندهاي ادعاي اربابان بهائيت را پذيرفتهاند. دسته دوم كسانياند كه در رأس تشكيلات بهائي قرار دارند و از سياسي بودن فرقه اطلاع دارند، ولي به خاطر حفظ منافع، اعتراف نميكنند.(11)
خواندن كتابهاي ضد بهائيت براي بهائيان به شدت ممنوع است. در پاسخ به شبهات، بعضا اين طور جواب ميدهند كه كافي است ما فقط جمال مبارك [ميرزا حسينعلي] را بشناسيم و از عشق او سرمست شويم؛ آفتاب آمد، چه دليلي بهتر از اين؟! بهائيان را فقط عاشق (عاشق بهاء و عبدالبهاء) بار ميآورند نه عاقل.(12)
يكي از دستورات تشكيلات بهائي اين است كه به پيروان خود ميآموزند اگر از علت بهائي شدن سؤالي از شما كردند بگوييد: تفتيش عقايد ممنوع، و حق بحث كردن نداريد و از دين نبايد حرفي بزنيد! حال آنكه ايشان در تبليغ دينشان اين شعار را سر نميدهند.(13)
- كار كردن بر روي ذهن بچههاي بهائي؛
- پر كردن اوقات آنها با برنامههاي خاص تا آنجا كه ملاك كرامت انساني قرار ميگيرد؛
- بها دادن ظاهري به اهل بهائيت و حمايت از آنها؛
- منع از مجاورت با علماي مسلمان و تحصيلكردهها؛
- كيفيت برخورد با نجاتيافتگان از بهائيت: صبحي پس از اينكه گوشهاي از چگونگي رفتار بهائيان با خود را - آن زمان كه صبحي مستبصر ميشود - به رشته تحرير درميآورد مينويسد: «اگر بخواهم گزارش بسياري از مردم را كه به دست آنها [بهائيان] نابود شدند بگويم به دفتري جداگانه نياز ميافتد.»(14)
- ادامه همكاري و سرسپردگي عميق و همهجانبه با دولتهاي استعماري؛
- صرف هزينههاي سنگين؛
- نفوذ در حكومت پهلوي؛
- ديدگاه و راهحل متخذ در امر شهوت و ازدواج؛
- ارائه آمار تقلبي در مورد تعداد بهائيان؛
- كيفيت تبليغ؛
- عقبمانده و رواني معرفي كردن كسي كه عليه بها يا مسلك او حرفي بزند.(15)
نقش استعمار در پيدايش و بقاي بهائيت: آنقدر مسئله بهائيت و حفظ «بها» براي روس اهميت دارد كه شخصي مثل دالگوركي را به ايران ميفرستد و مبالغ بسيار كلاني هم براي تحقق اهداف پليد خود هزينه ميكند. اين جاسوس آنقدر نفوذ دارد كه در قضيه نجات حسينعلي، حكومت را تهديد ميكند كه اگر يك مو از سر حسينعلي كم شود نهرهاي خون در اين شهر جاري خواهد شد.(16)
دالگوركي درباره اسلام چنين مينويسد:
پس از پنج سال و چند ماه كه در ايران بودم به من ثابت شد كه دين اسلام بر حق است و ميتواند بشر را سعادتمند كند و هيچ شك و شبههاي براي من باقي نمانده بود و نيت كرده بودم كه در حضور امپراتور و اعيان و بزرگان دولت مدلل كنم كه دين اسلام ناسخ تمام اديان است و هيچ دين ديگري هم بعد از آن نخواهد آمد و قبول اين دين براي عموم مردم، هم اجر آخرت دارد، هم اجر دنيا. ولي پس از حضور در وزارت خارجه و هزاران سؤال و جواب، چنان يافتم كه حرفي بر زبان جاري نكنم؛ زيرا الكساندر دوم پادشاه و امپراتور روسيه به شخصه مرا خفه خواهد نمود.(17)
نكته قابل ذكر اين است كه برخي از دينشناسان بزرگ و مشهور غربي نيز بهائيت را نه از اسلام ميدانند و نه از شيعه، بلكه ريشه آن را در شيخيگري احسائي ميدانند.(18)
عقيده كلي بهائيت در سياست
موارد ذيل، مشخصكننده ديدگاه بهائيان در سياست است:
- اقدامات ميرزا براي رسيدن به قدرت؛
- اقدامات سياسي و راپورتچيگريهاي او؛
- عامليت بهائيان در قتل طيب؛
- خصومت آنان با جشنهاي نيمه شعبان؛
- شادي آنها در شهادت رزمندگان ايراني در طول جنگ؛
- شادي آنها از رحلت بنيانگذار انقلاب اسلامي حضرت امام خميني قدسسره؛(19)
- همكاسگي ميرزا و پيروان و جانشينانش با كشورهاي استعماري متخاصم با اسلام؛
- مقابله جدّي علماي اسلام، از جمله آيهاللّه بروجردي، امام خميني و مرحوم فلسفي با او و عقايدش.(20)
از نظر بهائيت، ادني مداخله سياسي قلبا و ظاهرا و لسانا و باطنا طبق قول ولي امر اللّه جايز نيست. يكي از محققان علت اين كار را دو عامل ميداند:
1. موقعيت سياسي، مداخلههاي سياسي، سرسپردگيها و حمايت مأموران خارجي از بهائيان را پنهان سازند؛
2. در راستاي سياست خارجي و اشخاص سياسي خارجي، تحت عنوان «عدم دخالت سياسي» از آزاديخواهان و وطنخواهان حمايت نكرده، موجب تقويت وضع موجود شوند.(21)
آنگاه كه عثماني از انگلستان شكست خورد، ميرزا شروع به حمايت از انگلستان و جاسوسي براي اين كشور كرد. بعدها كه قضيه جاسوسي او لو رفت، حاكم عثماني درصدد اعدامش برآمد كه اربابان انگليسياش به دادش رسيدند و لقب «سر» به او دادند. در همان زمان بايد از او سؤال ميشد: آيا بدا در حكم خداي بهائيت حاصل شد كه سرسپاري از عثماني به انگلستان تغيير يافت؟!(22)
اين جمله نيز از بها است كه «كن كشعلة النار لاعدائي»؛ يعني: با دشمن من، همچون شعله آتش باش!(23)
در خصوص ارتباط بهائيت با آمريكا، انگليس، اسرائيل و پهلوي، مباحث گستردهاي صورت گرفته كه پرداختن به آنها از حوصله اين نوشتار خارج است.(24)
ادلّه چهارگانه بهائيان و نقد آنها
پيش از پرداختن به بحث مزبور، تذكر چند مطلب ضروري است:
1. خلاصه پنجاه كتاب مهم عقيدتي و احكامي بهائيت به همراه نقد آنها، در كتاب باارزش محاكمه و بررسي باب و بهاء به قلم ح. م. ت. (25) در يك جلد موجود است.
2. از ديگر كتبي كه برخي از عقايد و سخنان و سوابق باب و بها را از چهل و شش مأخذ بابي و بهائي نقل و سپس انتقاد ميكند، كتاب ماجراي باب و بهاءنوشته مصطفي حسيني طباطبايي است.
3. قويترين ادلّهاي كه در دفاع از مسلك بهائيت نوشته شده كتاب فرائد ابوالفضل گلپايگاني است. هرچند تبرّي وي از مسلك بهائيت در واقع، تبرّي از آن كتاب نيز هست، لكن برخي از ادلّه مطرح شده را بررسي ميكنيم؛ چراكه با رد و تضعيف ادلّه، مدعا (حقانيت مهدويت باب و پيامبري باب و بها) نيز تضعيف و رد خواهد گرديد.
الف. استدلال به آيات
1. «هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلآئِكَةُ وَقُضِيَ الأَمْرُ وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ»؛(26) آيا انتظار آنان جز اين است كه خدا و ملائكه (سوار) بر پارههاي ابر سفيد به سوي آنان بيايد؟...
استدلال: معناي آيه اين است كه مردم انتظار نميكشند مگر اين را كه خدا با ملائكه بر روي پارههاي ابر بيايند و چون آمدن خداوند محال است، لابد مقصود از آيه آمدن مظاهر خداست و مظاهر جز علي محمّد باب و حسينعلي بها كس ديگري نيست.
پاسخ: آيه مذكور در توبيخ كساني است كه هر چه ادلّه و معجزه از سوي پيامبران براي آنها نمايان ميشد باز انكار ميكردند تا آنجا كه از موسي عليهالسلام درخواست كردند تا خدا خود را به بنياسرائيل طوري نشان دهد كه آنان با چشم ظاهري خدا را ببينند. آيه هم ميگويد: لابد منتظرند خدا با ملائك سوار بر ابر براي هدايت اينها بيايد؛ البته اين كار غيرممكن است.
اين مسئله چه ربطي به مدعاي گلپايگاني دارد؟ در حقيقت، او براي اثبات ادعاي پيامبري، تمسّك به ادعاي ديگري كرده نه تمسّك به دليل؛ يعني اينكه از او پرسيده شد: چرا باب و بها پيامبرند؟ او ميگويد: به دليل اينكه مصداق آيهاند. حال آنكه مصداق اين آيه بودن، خود ادعاي دومي است نه دليل بر ادعاي اول.
2. «وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَكَانٍ قَرِيبٍ يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ»؛(27) گوش كن در روزي كه نداكننده از مكان نزديكي ندا ميكند. روزي كه فرياد را ميشنوند. به حق، آن روز خروج است.
استدلال: مفسّران اهل تسنن و اهل تشيع در تفسير اين آيه متفقالقولند كه نداي الهي از صخره بيتالمقدس بلند ميشود؛ يعني از «جبل كرمل» كه در تورات از آن به «جبل مقدس» و «جبل بيتاللّه» تعبير شده است.
پاسخ: اولاً، هيچ روايتي و در خود آيه، قرينهاي در مورد اينكه مراد از «مكان قريب» صخره بيتالمقدس باشد، وجود ندارد.
ثانيا، همه مفسّران «مكان قريب» را اينگونه تفسير نكردهاند، بلكه اغلب آنها در تفسير «مكان قريب» گفتهاند: مكان خاصي نيست، بلكه كنايه از اين است كه صداي منادي مذكور در آيه بر هيچكس مخفي نخواهد ماند و همه آن را طوري خواهند شنيد كه هر كس در هر كجا كه باشد ميپندارد كه اين صدا از همان نزديكي ميآيد. عده ديگري از مفسّران هم گفتهاند: مراد از ندا در اين آيه، صدايي از جانب آسمان است كه قبل از ظهور مهدي موعود (عج) واقع ميشود و نام آن حضرت و پدرش را فرياد ميكند.
ثالثا، بر فرض كه از بين دهها مفسّر، يكي همان قول ميرزا را بگويد يا اصلاً همه مفسّران بگويند، اين مطلب چه ربطي به جبل كرمل و شهر عكا كه گلپايگاني ميگويد دارد؟ صخره بيتالمقدس سنگ معروف بزرگي است در مسجد بيتالمقدس در شهر قدس. معلوم نيست چطور ميرزا اين صخره را تبديل به كوه كرده و آن را هم از قدس به شهر عكا برده است؟!
3. «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ»؛(28) در آن روز خداوند مكافات و جزاي آنان را كه بر اساس حق است، به طور كامل خواهد داد و آنان ميدانند كه همانا خداوند حق آشكار است.
پيش از بيان استدلال، لازم است متذكر شويم كه عقيده بابيها و بهائيها اين است كه مهدي موعودي كه در روايات وعده آمدن او داده شده است داراي دين مستقل و جديد و كتاب و سنت جديدي غير از قرآن و اسلام است و به همين دليل هم ادعاي مهدويت و ادعاي پيامبري باب را دو ادعا نميدانند؛ چون ميگويند: مهدي - در واقع - يك پيامبر جديد است. در بررسي استدلال گلپايگاني به روايات، به اين مسئله خواهيم پرداخت.
استدلال: و اين جمله صريح است بر اينكه چنين ظهور عظيمي، بيانگر مقام نيابت و خلافت و امامت نيست، بل بياني از ظهور كلي و مقام شارعيت و سلطنت الهيه است. با اينكه در مقام بيان موعود، همين آيات و القاب عظيمه كافي بود، معذلك از براي تنصيص بر اينكه در اين يوم عظيم ديانت متجدد خواهد شد و شريعت جديده ظهور خواهد نمود، اين آيه مباركه نازل شد؛ يعني در آن روز حق - جلجلاله - دين حق را وافيا (يعني به طور كمال) به خلق عنايت خواهد فرمود و اين در غايت وضوح است كه مقصود از اين دين كه در آيه كريمه وعده فرموده است كه به خلق عنايت كند دين اسلام نيست؛ زيرا كه دين اسلام در ظهور حضرت رسول صلي الله عليه و آله وافيا نازل شد و آن حضرت كاملاً به خلق ابلاغ فرمود، بل مقصود شريعت جديده است.
پاسخ: اينجا هم - مثل مورد اول و بسياري از موارد ديگر - از جاهايي است كه اگر اين آيه به همراه دو آيه قبل از آن ديده شود، معلوم ميگردد كه معناي آيه اينگونه كه او ميگويد نيست. ترجمه دو آيه قبل با اين آيه چنين است:
كساني كه به زنان با ايمان پاكدامن، بياطلاع (از فحشا) نسبت زنا ميدهند، در دنيا و آخرت ملعون (و محروم از رحمت حق) بوده و براي آنان عذابي بزرگ است. روزي كه زبان، دستها و پاهاي آنان بر ضد ايشان به آنچه انجام ميدادند گواهي دهد. در آن روز خداوند مكافات و جزاي آنان را كه بر اساس حق است، به طور كامل خواهد داد و آنان ميدانند كه همانا خداوند حق آشكار است.
پس اشكال وي آن است كه بين معاني مختلف دين، «كيش و آيين» را گرفته، در حالي كه در اينجا هم مثل «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» به معناي «جزا» است.
4. «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ»؛(29) و اگر به دروغ برخي سخنان بيپايه و اساس را به ما ميبست حتما ما او را با دست قدرت خود ميگرفتيم، سپس رگ حياتش را قطع ميكرديم و هيچيك از شما قادر به دفاع از او نبوديد و اين قرآن حقيقتا موجب تذكر پرهيزگاران است.
استدلال: حالا كه خدا رگ حيات باب كه هفت سال و بها كه چهل سال كتابهايي نوشتند و الواح صادر ميكردند و صريحا ميگفتند اينها كلمات خداست و به غير اذن او تكلم نميكنيم [قطع نكرد] پس معلوم ميشود گفتههاي اينان بر حق بوده است.
پاسخ: در اين مورد هم، به آيات ديگر رجوع نشده است. به استناد آيات قبل، مرادْ شخص پيامبر صلي الله عليه و آله است و شامل ديگران نميشود؛ زيرا قرآن در مورد ديگران ميفرمايد: «ما آنهايي را كه به خدا افترا ببندند و شرك بورزند تا روزي كه در آن چشمها به عبرت و حسرت بنگرند، مهلت ميدهيم.»(30) و نبايد بپندارند كه اين مهلت به سود آنهاست و بر اساس اين آيه، نه فقط باب و بها و دهها مرد ديگر كه به دروغ ادعاي خدايي و پيامبري ميكردند مهلت يافتند، بلكه صدها ظالم و ستمگر مثل حجاج بن يوسف ثقفي هم مهلت يافتند. ديري است كه اين فلسفه كه «پيروز مساوي با حق است و شكستخورده مساوي باطل» از هم تنيده است.
ادامه دارد
پی نوشتهای این بخش :
1- دانشآموخته حوزه علميه و كارشناس ارشد مبانى نظرى اسلام.
2- يوسف فضايى، تحقيق در تاريخ: و عقايد شيخىگرى، بابىگرى... و كسروىگرايى، 1381، ص 23.
3- چگونگى برقرارى ارتباط دالگوركى جاسوس روسى با محمّدعلى و صميمت با او تا حدى كه نياز جنسى همديگر را هم بر طرف كنند، در كتاب فضلاللّه مهتدى (صبحى)، خاطرات انحطاط و سقوط، 1384، ص 66-69 آمده است.
4- علىامير مستوفيان، رهبران ضلالت، 1386، ص 498.
5- شيخ احمد احسايى 1166 ه. ق - 1243 - بنيانگذار مكتب شيخىگرى - از اخباريون مىباشد. اصل عقايد شيخيه چنين است:
1. امامان دوازدهگانه شيعه را مظهر الهى صفات الهى مىدانند:
2. از آنرو كه امام دوازدهم در سال 266ق، از نظرها غايب گشته و هنگام ظهور او فقط در آخرالزمان است، آنان مسئله «شيعى كامل» و حلول روح او را عنوان نموده تا اينكه بتوانند هميشه به امام غايب به نحوى دسترسى داشته باشند. اين شخص در نظر شيخيان ركن رابع است.
3. آنان مىگويند: معاد، جسمانى نيست تنها چيزى كه پس از انحلال جسم عنصرى از بشر باقى مىماند جسم لطيفى است كه آنان آن را «جسم هور قليايى» مىنامند. بنابراين، شيخيان به اصول زير معتقدند: 1. توحيد؛ 2. نبوت؛ 3. امامت؛ 4. اعتقاد به وجود شيعى كامل يا ركن رابع [شخصى كه واسطه بين امام غايب و مردم است.] (ر.ك. بهرام افراسيابى، تاريخ جامع بهائيت، 1382، ص 25-36.)
6- وى به عنوان مترجم وارد ايران مىشود و نزد يكى از طلاب به نام شيخ محمّد كه از شاگردان حكيم گيلانى بوده يكى از محققان قايلند كه چنين شخصى را نيافتهاند. (ر.ك. (تحقيق) عبدالعلى ياسينىنسب (عمارلو)، خاطرات سياسى جاسوس روسى كينياز دالگوركى در ايران، 1382.) تظاهر به مسلمانى مىكند و با برادرزاده استادش به نام زيور كه چهارده ساله بوده ازدواج مىكند. زبان فارسى و عربى را به طور كامل مىآموزد. علاوه بر صرف و نحو، نصاب، ترسل، تاريخ معجم، و فقه و اصول را در حد قريب به اجتهاد ياد مىگيرد و لباس روحانيت را به تن كرده با استفاده از عناصرى همچون يحيى و حسينعلى و زن خودش «زيور» به جاسوسى و ايجاد تفرقه بين شيعه مىپردازد. وى تا آنجا پيش مىرود كه حتى در عزل و نصبهاى حكومتى و تصميمات مهم حكومت هم دخالت مىكند. (ر.ك. كينياز دالگوركى، خاطرات كينياز دالگوركى، 1382.)
7- فضلاللّه مهتدى صبحى، خاطرات انحطاط و سقوط، ص 72-73 / علىامير مستوفيان، رهبران ضلالت، پاورقى ص 498-499.
8- درباره فجايع بهائيان، ر.ك. بىنا، فجايع بهائيت (واقعه قتل ابرقو استخراج از پروندههاى شاهرود، كاشان و ابرقوى يزد در دادگاه جنائى تهران)، بىتا.
9- حسن گلپايگانى فريد، ترجمه مفتاح بابالابواب يا تاريخ باب و بها، 1334، ص 67.
10- ر.ك. بهرام افراسيابى، تاريخ جامع بهائيت، ص 65.
11- مهناز رئوفى، سايه شوم، 1385، ص 16-17.
14- فضلاللّه مهتدى صبحى، خاطرات انحطاط و سقوط، ص 394-414.
15- مهناز رئوفى، سايه شوم، ص 65.
16- فضلاللّه مهتدىصبحى، خاطراتانحطاطوسقوط، ص 77.
17- ر.ك. تحقيق عبدالعلى ياسينىنسب (عمارلو)، خاطرات سياسى جاسوس روسى كينياز دالگوركى در ايران.
18- جان ناس، تاريخ جامع اديان، 1370، ص 79.
19- براى اطلاع بيشتر، ر.ك. ايام 29، ص 53-59.
20- ر.ك. سعيد زاهد زاهدانى، بهائيت در ايران، 1381، ص 292-293 / ر.ك. ايام 29، ص 50-52.
21- سيد محمّدباقر نجفى، بهائيان، 1382، ص 736-739، به نقل از: احمد يزدانى، مبلغ مشهور بهائى در كتاب نظر اجمالى در ديانت بهائى.
22- ر.ك. همان، ص 639-645، به نقل از: كشفالحيل، ص 149 / قرن بديع، ص 299 / مكاتيب، ج 4، ص 345.
23- مصطفى حسينى طباطبائى، ماجراى باب و بها پژوهشى نو و مستند درباره بابىگرى و بهائىگرى، 1380، ص 153، به نقل از: لوح احمد حسينعلى بها.
24- براى اطلاع بيشتر، ر.ك. ايام 29.
25- در چاپ سه جلدى، نام مؤلف علامه مصطفوى درج شده است.