×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

لولوي رديه‌نويسي و تهديد دگرانديشان

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

لولوي رديه‌نويسي و تهديد دگرانديشان

به بهانه  برخورد  بهائیت به نقد این فرقه ضاله

بهائیت در ایران : دو سال پیش در چنین ایامی ، در وبگاه «نگاه: نگاهي تازه به دیانت بهائي»، که سايت رسمي فرقه بهائي به شمار مي‌رود، مقاله مفصلي از عبدالله شهبازی منعکس گردید . یکی از اغنام الله پاسخی به این مکتوب داد و متقابلا عبدالله شهبازی پاسخی را ارائه دادند که بنا بر اعلام او دستمایه نوشتار حاضر کردید که به نظر کابران محترم میرسد

جمشيد فنائيان نويسنده و مبلغ فعال بهائي است که در زمينه ترويج بهائيت برخي مطالب ژورناليستي و تبليغاتي منتشر کرده است. فنائيان در مقاله فوق ابتدا پيشينه‌اي از رديه‌نويسي عليه بابي‌گري و بهائي‌گري بيان مي‌کند و سپس به نوشته محمد نوري‌زاد و پاسخ من مي‌پردازد.

مقاله فنائيان سرشار از تهديد عليه من است؛ تهديدهايي چنان سخيف که تنها مي‌تواند از خشمي ژرف و بغضي عميق نشئت گيرد. فنائيان، طبق روايات خودساخته بهائيان، به سرنوشت کساني اشاره مي‌کند که با بابيان و بهائيان دشمني کردند و سرنوشتي شوم يافتند. از ميرزا تقي خان اميرکبير، برجسته‌ترين دولتمرد دو سده اخير ايران، آغاز مي‌کند:

«در مورد اميرکبيرسخن بسيار گفته شده است. همگي مي‌دانند که بزرگترين کشتار بابيان به دستور و پشتيباني او صورت گرفت به حدي که تقي شقي خوانده شد... خوب بود جناب شهبازي که خود را مورخ مي‌دانند حقايق تاريخي را کتمان نمي‌نمودند و مي‌نوشتند که اميرکبير به خطاي خود در سرکوب جنبش بابي پي برد... وقتي حاجب‌الدوله در حمام فين کاشان به امير گفت که مأموريت دارد او را به قتل برساند منتهي بهر نوعي که بخواهد اميرکبير مدتي به فکر فرو رفت و بعد سر خود را بلند کرد و گفت: "من به ملت ايران خدمت کردم و سزاوار چنين سرنوشتي نبودم. تنها خطائي که کردم آن بود که حکم قتل سيد باب را صادر کردم." از حاجب الدوله خواست که يک رگ دست او را بزند و بعد با خون خود بر روي ديوار حمام همين مطلب را نوشت: "من به ملت ايران خدمت کردم و سزاوار چنين سرنوشتي نبودم؛ تنها خطائي که کردم آن بود که حکم قتل سيد باب را صادر کردم."»

و با فرجام عبدالحسين آيتي به پايان مي‌برد:

«جناب شهبازي و همه کساني که رديه نويسي مي کنند از عبدالحسين آيتي نقل مي نمايند و نوشته هاي ضد بهائي او را بسيار مستند و معتبر معرفي مي فرمايند... آيتي تصور کرد با قدرت قلمي که دارد مي‌تواند از جامعه بهائي انتقام کشد و ضربه‌اي بدان وارد نمايد. قلم به دست گرفت هرچه توانست آسمان و ريسمان بهم بافت و در بي‌اعتبار کردن آئين بهائي کوشيد. البته طرفي نبست و توفيقي نيافت... ولي چنان بيچاره شد که به نان شب محتاج گرديد... آيتي آنقدر کلمات رکيک ضد بهائي نوشت تا سرانجام در چاه مستراح افتاد و مرد.»

و سپس، علاوه بر اهانت، تهديدهاي سنگين حواله‌ام مي‌کند و حتي وعده محاکمه قريب الوقوعم در «دادگاه بين المللي» را مي‌دهد! از منظر او، شهبازي سرنوشتي چون اميرکبير و آيتي خواهد يافت زيرا گويا «حضرت بهاءالله»، يعني همان ميرزا حسينعلي نوري معروف، وعده داده در همين جهان از دشمنانش انتقام خواهد گرفت:

«شهبازي، تواب توده‌اي، وقتي خود را به جمهوري اسلامي فروخت واژه حقيقت نويسي را از قاموس شخصي خود زدود. "اين کنند آن خود فروشان دغل/ تا تو داني سّر علم بي عمل" شهبازي نه تنها يک دانشمند و مؤلف ذي احترام بهائي را با هرزه گويي تروريست خوانده [1] بلکه از آن پا فراتر گذاشته و به طلعات قدسي بهائي توهين کرده. اين قسمت را به خدا واگذار مي‌کنيم که جواب او را بدهد؛ چه حق تضمين نموده که ظالمان را به جزاي اعمال خود برساند. حضرت بهاءالله مي‌فرمايد: "اي ظالمان ارض! از ظلم دست خود را کوتاه نمائيد که قسم ياد نموده‌ام از ظلم احدي نگذرم و اين عهدي است که در لوح محفوظ محتوم داشتم و به خاتم عز مختوم."... اين نوع قلم‌فرسايي مغرضانه ظلمي نابخشودني است زيرا از تراوشات ناپاک قلم‌هاي بي‌باک خون‌هاي پاک ريخته شده و مي‌شود.

در حال حاضر تحقق بيان حضرت بهاءالله را شاهد هستيم که فرمود خداوند ظالمان را به جزاي اعمال خود مي‌رساند. نه تنها ظالمان بايد در روز حسابرسي در دنياي آتي در پيشگاه داور الهي حساب پس دهند ولي در دنياي کنوني هم در دادگاه بين‌المللي يکي پس از ديگري پاي ميز محاکمه مي‌نشينند و احساس ذلت و زبوني و سرافکندگي مي‌کنند. همه ظالمان به نوبت نشسته‌اند تا کي به پاي ميز محاکمه فراخوانده شوند. نه تنها هيچ کس را از عدل الهي گريز نيست از دادگاه بشري نيز فرار نتوانند کرد...»

مقاله فنائيان سرشار از تحريفات و دروغ‌هاي بزرگ تاريخي است که پرداختن به آن مجالي ديگر مي‌خواهد مانند تصويري مقلوب که از جلسه مناظره باب با علما به دست مي‌دهد يا تحريف نقش حاج ميرزا آقاسي در برخورد به بابي‌گري اوّليه يا صحنه تحريف شده و غيرواقعي اعدام باب.

فنائيان قتل اميرکبير را انتقام خون باب مي‌داند که به تعبيري صحيح است زيرا همان «دست‌هاي غيبي» که باب را برکشيدند اميرکبير را نيز به قتل رسانيدند؛ ولي او روشن نمي‌کند که اين سخن مهمل (نوشتن امير با خون خود بر ديوار حمام فين که من به گناه قتل باب تقاص پس مي‌دهم) در کدام مأخذ متين تاريخي ذکر شده است.

فنائيان به لوح ميرزا حسينعلي نوري (بهاء) استناد کرده که دشمنان خود را به شدت تهديد نموده به تلافي در همين جهان: «اي ظالمان ارض! از ظلم دست خود را کوتاه نمائيد که قسم ياد نموده‌ام از ظلم احدي نگذرم و اين عهدي است که در لوح محفوظ محتوم داشتم و به خاتم عزّ مختوم.» و به مرگ مرحوم عبدالحسين آيتي اشاره کرده: «آيتي تصوّر مي‌کرد با قدرت قلمي که دارد مي‌تواند از جامعه بهائي انتقام کشد... آيتي آن‌قدر کلمات رکيک ضد بهائي نوشت تا سرانجام در چاه مستراح افتاد و مرد.»

آيتي قطعاً از معدود مبلغان و نويسندگان بلندپايه بهائي است که امثال فنائيان به گرد پاي او نيز نمي‌رسند. عبدالحسين آيتي از فرقه بهائي گسست و کتابي نوشت در دو جلد بنام «کشف الحيل». اين کتاب در مقايسه با آثار ساير بلندپايگان بهائي بازگشته از فرقه بهائي، بويژه حسن نيکو و صبحي مهتدي، از وزن بيش‌تر برخوردار است و در حوزه خود بي‌نظير است. سخنان فنائيان عليه شخصيتي محترم چون مرحوم آيتي به راستي ناشايست و موهن است. امروزه خاطرات صبحي تجديد چاپ شده ولي آثار آيتي و نيکو ناياب است. اميد که ناشرين صالح و معتبر، نه ناشرين ضعيف و کاسبکار، «کشف الحيل» آيتي و «فلسفه نيکو» را به شکلي وزين و شايسته تجديد چاپ کنند. 

فنائيان مي‌توانست فهرستي بلندتر بسازد از فرجام همه کساني که عليه بابي‌گري و بهائي‌گري نوشته‌اند. از منظر او هر محققي عليه بابي‌گري و بهائي‌گري بنويسد، طبق وعده نفرين گونه ميرزا حسينعلي نوري، فرجامي شوم خواهد يافت. فنائيان مي‌توانست فرجام سيد احمد کسروي را نيز مثال زند که به تير فدائيان اسلام کشته شد و علت را به رساله او عليه بهائي‌گري منتسب کند و يا به سختي‌هاي زندگي فريدون آدميت در پايان عمر به دليل ابتلا به بيماري ريوي اشاره کند و مرگ او در انزوا و سکوت، و علت را مطالبي بداند که آدميت در ستايش از اميرکبير و عليه بابيان و بهائيان نگاشته و دشمني فريدون آدميت با يکي از مهمترين دولتمردان همبسته و حامي بهائيان يعني امير اسدالله علم در دوران حکومت محمدرضا شاه. بهرروي، هر کس به دليلي مي‌ميرد. اي کاش فنائيان به فرجام شوم امثال اسدالله علم نيز اشاره مي‌کرد که به بيماري سرطان خون با رنج فراوان درگذشت و يا به زندگي و فرجام رقت‌انگيز برخي سران و بلندپايگان فرقه بهائي.

تهديدات فنائيان عليه من مضحک است. از زماني که وارد اين حوزه پژوهش شدم اصابت «تيرهاي» حضرات و هم‌پيمانان و دوستان «غيبي‌»‌شان را مکرر شاهد بودهام ولي تاکنون اين «تيرها» تأثير مورد نظر ايشان را نداشته و به عکس بر اعتبار و عزت و عزمم افزوده است. اگر حضرات به «دست‌هاي غيبي» و «تيرهاي غيبي» خود مستظهرند بنده به پشتوانه صداقت و سلامت و حسن‌نيت و تعهد خويش در قبال مردم و سرزمينم مستظهرم و پژواک اين صداقت را در همين جهان ديده‌ام. از عنايت و لطف الهي نيز مأيوس نيستم. البته از ديد من سرنوشت اميرکبير شوم نيست بلکه فرجامي شريف و افتخارآميز است که شايسته او بود. اين فرجام نام و کارنامه امير را چنان جاودانه کرد که امثال فنائيان، برغم مبلغان پيشين بهائي و برغم کينه شديد باطني، امروزه جرئت هتاکي به او را ندارند.

و سرانجام ذکر ده نکته ضرور است:

اوّل، عبدالله شهبازي مورخ است زيرا سال‌هاست بطور تخصصي و تمام وقت به اين حرفه اشتغال دارد و داراي تأليفات متعدد در حوزه تاريخ است. مي‌توان درباره کم دانشي يا سوء نيت و غرض‌ورزي عبدالله شهبازي سخن گفت، ولي انکار حرفه و تخصص وي بي‌معناست. [2]

دوّم، بابي‌ها بنيانگذاران تروريسم جديد در ايران هستند و در اين زمينه پيشکسوت و نيز بنيانگذاران شبکه‌هاي مخفي و نفوذ در ساختار حکومتي در ايران جديد از دوران ناصري. اين ميراث، به دليل سهم بزرگ ميرزا حسينعلي نوري (بهاء) در ايجاد آن، مستقيماً به بهائيان انتقال يافت. در اين زمينه مستندات بيش از آن است که بتوان با چند انتساب از بيخ و بن منکرش شد.

سوّم، جسد پدران عبدالله شهبازي را کسي نسوزانيده [3] ولي دو تن از نياکان شهبازي، دو برادر پدربزرگم به نام‌هاي ملا حسن و ملا حسين و تعداد زيادي از خويشان اين دو، را در زمان حکومت محمدتقي ميرزا رکن‌الدوله در شيراز زنده گچ گرفتند. اوژن فلاندن در سفرنامه‌اش و حاج سياح در خاطراتش منظره گچ گرفتن عشاير در شيراز را توصيف کرده‌اند. صحنه جالبي نيست. مي‌گويند رکن‌الدوله با بهائيان شيراز رابطه نزديک داشت و از مظالم بهائيان قدرتمند آباده عليه مسلمانان حمايت مي‌کرد. (مصابيح هدايت، ج 2، صص 186-187) اين پيوند تا بدان حد عميق بود که جلال السلطان معروف به «شاهزاده رکني»، پسر رکن‌الدوله، بهائي شد و به تعبير فاضل مازندراني (تاريخ ظهورالحق، ج 8 ق اوّل، ص 444) «اطلاع و محبت داشت.»

منظورم از «مظالم بهائيان قدرتمند آباده» ستم‌هاي فراوان حاج عليخان آباده‌اي، کدخداي بهائي و مقتدر آباده، است عليه مسلمانان که در منابع متعدد تاريخي ثبت شده. حاج عليخان پدر دکتر ذبيح قربان (بهائي و ماسون سرشناس شيراز) و پدر بزرگ دکتر نرسي قربان است که در سال‌هاي اخير از لندن به ايران بازگشته و به دليل برخورداري از حمايت «دست‌هاي غيبي» با نهادهاي مختلف رسمي و بلندپايه همکاري مي‌کند و مقالات وي حتي در نشرياتي چون هفته نامه «پنجره» نيز درج مي‌شود. «پنجره» درواقع نسخه چاپي سايت «جهان نيوز» بشمار مي‌رود.

چهارم، نظر جناب فنائيان درباره قتل فرخ خان تبريزي چيست؟ افسانه ساخته و پرداخته عبدالله شهبازي است يا واقعيت تاريخي؟ مي‌دانيم بابيان شورشي زنجان فرخ خان را، که از سرداران قشون دولتي بود، به درون قلعه دعوت کردند و سپس او را دستگير کرده و بدنش را در ده‌ها نقطه با آهن گداخته سوزانيدند و گوشت بدنش را، در حالي‌که زنده بود، با قيچي کندند.

پنجم، آقاي فنائيان درباره شورش بابيان قلعه طبرسي مازندران چه مي‌گويند؟ آيا درست است که بابي‌ها تمام سکنه روستاي فوق را، از زن و مرد و کودک و پير، کشتند و روستا را به آتش کشيدند؟

ششم، آقاي فنائيان درباره قتل محمد فخار (کوزه گر) چه مي‌گويند که در يزد به گناه فحاشي به بهائيان به دست سلطان باروت کوب (نيک‌آئين) به قتل رسيد و جسدش را در کوره سوزانيدند؟

هفتم، آيا احسان‌الله خان دوستدار، باني کودتا عليه ميرزا کوچک خان، و تروريست نامدار و قسي عصر مشروطه بهائي بود يا خير؟

هشتم، نقش بزرگ بهائيان عليه نهضت جنگل در پيوند با سرويس اطلاعاتي بريتانيا واقعيت تاريخي است يا افسانه ساخته شهبازي؟

نهم، آيا واقعاً عمادالکتاب و ابوالفتح‌زاده و منشي‌زاده و مشکات‌الممالک، بنيانگذاران و گردانندگان کميته مجازات و تروريست‌هاي نامدار دوران احمد شاه، بهائي نبودند؟

دهم، براي من روشن نشد که چرا بيت‌العدل در دوران پهلوي تقيه و عدم دخالت در سياست را اکيداً توصيه مي‌کرد و پي مي‌گرفت برغم پيوند عميق بهائيان با حکومت پهلوي، ولي در دهه اخير، پس از پيدايش پديده‌اي بنام نئوکان‌ها در سياست ايالات متحده آمريکا، رويه آشکارسازي و علني سازي و ايجاد و گسترش تنش در رابطه با حکومت ايران و برافروختن جنجال‌هاي حقوق بشر را در پيش گرفته است؟ آيا اين رويه جديد بيت‌العدل با طرح‌هاي نئوکان‌ها براي منطقه خاورميانه و با سرنوشت ايران ارتباط ندارد؟

پی نوشتها :

1- اشاره به مطلبي که در مقاله «ايران و هولوکاست بهائيان»، بر اساس مندرجات خاطرات صبحي مهتدي و کاوش منتشرنشده يکي از محققان در آرشيوهاي ترکيه، درباره نقش شيخ اسدالله بارفروشي در ترور نافرجام آخوند خراساني نوشته‌ام. اين شيخ اسدالله بارفروشي طلبه بعدها مؤلف کتاب حجيم «تاريخ ظهورالحق» شد و از سوي سران فرقه بهائي «فاضل مازندراني» نام گرفت.

2- فنائيان نوشته است: «جناب شهبازي در سايت خود، با حروف درشت خود را "مورّخ" معرفي مي‌کند. اين سئوال پيش مي آيد [که] ايشان چگونه خود را مورخ مي‌خواند و اين عنوان را چه کسي به ايشان اعطاء کرده است. معمولاً مورخ به کسي مي‌گويند که چند جلد تأليفات وزين در تاريخ نوشته باشد و شايد هم در رشته تاريخ نويسي تحصيلاتي داشته باشد. تاريخ نويسان بزرگ هيچوقت جلو اسمشان نمي‌نويسند "مورخ" چون دليل بر خودنمايي است. تا آنجايي که اطلاع داريم شهبازي تأليفات ارزنده‌اي در تاريخ بيرون نداده‌ است. مثل آن است [که] کسي بدون آن که دانشگاه برود و درس بخواند خودش به خودش درجه دکتري بدهد. شهبازي بعد از آن که توبه نمود و انابه کرد در اداره جمع‌آوري اسناد جمهوري اسلامي استخدام شد. ديگر معلوم است براي ارضاء و خشنودي گردانندگان جمهوري اسلامي اسنادي را که تلفيق کردند چه اعتباري دارد، خدا مي‌داند.»

3- فنائيان نوشته است: «در هيچ تاريخي نوشته نشده که کسي اجساد پدران شهبازي را سوزانده باشد. بگذار گناه اين دروغگويي به گردن خودش باشد...»

برخی نظرات مندرج در فيسبوک:

محمود قاسمي: براي امثالي چون من که تاريخ نمي‌دانند و شايد هيچ مطالعه‌اي هم در تاريخ ندارند در رد بهائيت همين بس که آشکارا مورد حمايت کانون‌هاي استعماري انگليس در گذشته بوده و امروزي انگليسي- اسرائيلي- آمريکايي هستند. نمونه‌اش همان کنفرانس و همايش‌هاي دفاع از حقوق بشري بهائيت که هر روز در آمريکا و اروپا برگزار مي‌گردد. اين استعمار کهنه و جديد در کدام مقطع تاريخي به دفاع جانانه از حقوق فرق متنوع اسلامي از سني و شيعه پرداخته؟ چرا فقط فرقه‌هاي نوظهوري چون بهائيت و بابيت و وهابيت مورد توجه و حمايت آن‌ها بوده‌اند؟ همين امروز چرا بيت العدل در سرزمين صهيونيستي و تحت حمايت صهيونيسم جهاني فعاليت مي‌کند؟ بهائيان هرگز نمي‌توانند حمايت صهيونيسم جهاني از خود را منکر شوند و همين يک نکته در اثبات باطل بودنشان کافي است.

بهروز كلورزي: مقاله فنائيان را خواندم. طولاني و خالي از منطق. در ادبيات بهائيان هر که تأئيدشان کند مي‌شود علامه دهر. هرکس نقد و يا حتي سئوال داشته باشد بي‌منطق است. هر کسي که دست به قلم باشد و آن‌ها را نپذيرد مي‌شود رديه‌نويس. «رديه» لولوخورخوره‌اي است که از بچگي بچه‌هاي بهائي بايد از آن بترسند. بزرگ‌تر که شدند رديه‌ها نيز بزرگ‌تر مي‌شوند؛ حالا ديگر غولي هستند که هيچ بهائي نبايد نزديکشان بروند. من به دوستاني که علاقمند به ماهيت بهائيان‌اند توصيه مي‌کنم همين کتابي که استاد عنوان کردند، يعني کتاب «کشف الحيل» عبدالحسين آيتي را بخوانند. او بزرگ‌ترين مبلغ بهائيت بوده. فقط جهت آشنايي با اين دين جعلي وگرنه براي رد کردنشان همين دلايل دوست ما جناب قاسمي که معترف است تاريخ نخوانده کافي است.

شهبازي: دوستان ارجمند. تصور مي‌کنم بحث آزاد را ذيل اين يادداشت جديد پي گيريم. بحث کاملاً آزاد است و مي‌توان از مباحث روز و مسائل مختلف سخن گفت. بنابراين، دوستان محبت کنند و يادداشت "بحث آزاد" قبلي را مختومه تلقي کنند و ذيل اين يادداشت جديد کامنت بگذارند.

حسين کمالي: به سهم خود، اهانت و زشت‌گويي به دانشمند محترم و مورخ آگاه جناب شهبازي را تقبيح مي‌کنم. بحث علمي را هرگز به تعصب نبايد آلوده کرد. کسي که فحش مي‌دهد و نفرين مي‌کند بيش از هر چيز ديگر بي‌دانشي خود را آشکار مي‌سازد.

شهبازي: ممنون جناب دکتر کمالي عزيز :)

حسين کمالي: اختيار داريد جناب شهبازي. آن تعابير ناروا شايسته دانشوران نيست. اختلاف نظر بر سر مسائل علمي به کنار، دعوي صلح کلي کجا و آن آلودگي ضمير و زبان نويسنده آن فحش‌نامه کجا؟

عباس رمضاني: استاد، با سلام و عرض خسته نباشيد. اوّل که انشاءالله خداوند شر همه اشرار را به خودشان بر مي‌گرداند؛ دوّم تهديد کردن اين قوم نشان از برندگي زبان و قلم شما دارد پس دست مريزاد. سوّم، به فرض صحت اين قول که امير با خون خود اين جمله را نوشته باشد درواقع نشان از فراست امير است که در واپسين ساعات عمر در تاريخ ثبت فرمود که اين قتل کار بابي‌هايي است که من دستور قتل سرکرده شان را داده‌ام کما اين که من از وابستگي ميرزا آقاخان نوري يا مهدعليا و درباريان وابسته به قدرت‌هاي بيگانه به بابي‌ها اطلاع کاملي ندارم ولي استبعادي ندارد. چهارم اين که همانطور که شهيدسازي در مرام بابيان و بهائيان به شدت رواج دارد به نظر مي‌رسد کميته‌اي منسجم براي قتل مخالفان و تنبيه و گوشمالي ايشان وجود دارد تا به زعم خود تحقق وعده‌هاي سيد باب يا بهاء را مبني بر عذاب مخالفان در همين دنيا براي هم مسلکان و ديگران به اثبات برساند. پنجم، براي من جاي اين سئوال باقي است که آيا تضييقات و محدوديت‌هايي که به ظاهر در کار بهائيان معمولي کوچه و بازار در قوانين مملکت ما وجود دارد راه را براي مظلوم‌نمايي هرچه بيش‌تر اين جماعت باز نمي‌کند؟

علي طلوعي: استاد، هرچه درباره خيانت‌هاي اين قوم بي‌ريشه افشاگري كنيد كم است و انشاءالله اجرتان در دنيا و عقبي با خداوند متعال، اكثر مصائب امروز بشر به خاطر سه فرقه صهيون، بهايي و وهابيت است.

عباس رمضاني: کاربرد انجمن حجتيه بيش‌تر به جهت لوث کردن بحث مبارزه با بهائيت است. همانطور که بهترين حمله بد دفاع کردن است مي‌شود گفت که بهترين دفاع بد حمله کردن است. اين استراتژي استراتژي مرضي‌الطرفين است ميان انجمن حجتيه و بهائيت.

جواد ک...: با سلام، انهدام شبکه فساد و فحشاي تشکيلات بهائيت توسط وزارت اطلاعات. اين خبر ديروز توسط تعدادي از خبرگزاري‌ها و سايت‌ها انتشار يافت. اتهامات اخلاقي و گسترش فساد و فحشاء عنوان شده است (عجيب است كه از اتهامات سياسي، جاسوسي و... فعلاً چيزي عنوان نشده!؟) با توجه به فعاليت‌هاي اخير فرقه ضاله، آيا «ضوضائي» در پيش است؟

مسيحا نفس: اگر چه من خودم از منتقدين مقاله استاد هستم ولي نوشته جناب فنائيان و نقد سبک و سخيف ايشان بيش از هر چيز آبروي اين فرقه رو مي‌بره. متأسفم براي همچين کساني که به راحتي به خودشون حق ميدن اين خزعبلات رو منتشر کنند. بنظر من استاد از اينجور نوشته‌ها بيش‌تر خوشحال ميشن تا ناراحت. استاد! خوش به حالتون.

محمد ت. رضايي: کلاً وقتي کسي از منطق کم مياره شروع ميکنه به فحاشي و انگ چسبوندن. فرقي هم نمي‌کنه که پيرو کدوم فرقه و دين باشه.

عباس رمضاني: يه نکته‌اي هم هست که نبايد بهش بي توجهي بشه. وجود چنين تشکيلات خطرناکي مانند بهائيت (به عنوان تشکيلات و نه افراد عادي) از مسئوليت ديگراني که بازيچه اين‌ها شدند و اون‌ها رو تأييد کردند و بهشون مجال دادند چيزي کم نمي‌کند. باز گذاشتن دست مفسدان در امور مردم و بيت المال با هيچ توجيهي درست نيست و از طرف ديگر به کساني که خطر اين جماعت را زودتر از مراجع و مبادي رسمي متوجه شده و براي احساس خطر و از روي انجام وظيفه آگاهي بخشي و اقدام کردند نبايستي چوب زد. دريک کلام نمي‌توان براي رفع ظلم جماعتي به جماعتي ديگر ظلم کرد. خداوند در اين زمينه‌ها غيرت دارد و مطمئن مؤاخذه سختي خواهد فرمود. درضمن يادي از حديثي منسوب به امام علي مي‌کنم که درآن بر عهده هر مسلماني 30 حق از برادر مسلمانش قرار داده شده يکي از آن‌ها اين است: ياري برادر مسلمان خود چه ظالم باشد چه مظلوم. اما ياري او در هنگامي که ظالم است بازداشتن او از ظلم است و هنگامي که مظلوم است گرفتن حق اوست.

حميدرضا علاقبند: آقاي شهبازي بنويسيد و باز هم بنويسيد چرا که هنوز قلب اميرکبير به خاک سپرده نشده و در پزشکي قانوني است. بنويسيد تا آن قلب سرگردان به درون سينه آن مرد فرزانه و مظلوم در خيابان بهشت بازگردد و شهرزاد کوچک نشسته بر لب هره جنوبي پارک‌شهر چشم به راه او بتواند در عالم خيال با سر نهادن بر آن سينه رنجور و و تصور شنيدن نغمه‌‌هاي قدسيان چشم برهم نهد و خواب ستاره‌اي دنباله‌دار را ببيند و رازهاي پنهاني را مرور کند. پنجه خونين امير بر ديوار فين درفش کاوياني ماست و سند رسوايي باب و بابي‌گري. خون خشک شده بر ديوار شاهد رعناي قدسيان است، ساقي بيا که ديگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد، راز گشايي و پرده گشايي از باب و بابي‌گري اين شاهد مورد سرمستي است و بداخلاقي کافرانش به قول سيد زبير واعظي بنياد مکر و حيله و تبعيض و ظلم‌تان از بيخ برکنيم و فضا لاله گون کنيم. طرح نظام تازه و ديگرگون کنيم. آن روز رسيدنيست. گل‌ها دميدني است.

باب و باب‌ها بازي چرخ بشکندش بيضه در کلاه، رسوايي اهل فريب و ريا به خاطر فعلي که از انسان صوفي سر زد، اين رسوايي حاصل همان دامي است که انسان صوفي براي دنيا و اهل دنيا قرار داد. زيرا که عرض شعبده با اهل راز کرد، چون اين دنيا طلبان فريبکار و رياکار که در قالب ديگري و جلوه ديگري مانند شعبده بازان ظاهر شده بودند نتوانستند با اهل راز مقابله کنند.

صوفي مسلکان نه که با دامي که گذاشت از مکر و نيرنگي پرده برداشت و همين صوفي مسلک اساس فسون و حيله دنيا را افشا کرد و با آن به رويارويي پرداخت. زاهدان مدعي و رياکار که از شيخيه بابيه شعبده کردند و صوفيان صافي با فعل و عمل خود بنياد اين ريا را بر باد دادند که مورد ملامت اهل زهد ريايي هم قرار گرفته‌اند.

علي ايراني: استاد شهبازي عزيز، در بحث آزاد اشاره‌اي داشتيد به آقاي احمد اشرف و تلاش آقاي صادق خرازي در جهت تغيير نظر شما نسبت به ايشون. ميتونم بپرسم نظر شما نسبت به آقاي اشرف چه بوده؟

سئوال دوم اين که برش اين لابي قدرتمند [در آمريکا] که اشاره کردين تا چه حد است؟ بنده تا اونجايي که متوجه شدم اينکه اعضاي اين لابي اکثراً وابسته به بهائيت هستند(درسته؟) و ارتباطات اونها با نئوکان‌ها روشن شده، آيا مي‌توان بر اين لابي در جهت منافع ملّي ايران تکيه کرد کما اينکه تصور مي‌کنم ارتباط آقاي خرازي در جهت پيشبرد همين منافع بوده باشد...

جعفر ناصر: چون مدعي ازدليل فرو ماند سلسله خصومت بجنباند. اگر از مقاله آقاي فناييان تهمت‌ها و دشنام‌ها و تهديدها را حذف کنيم مي‌شود انشاي يک دانش‌آموز دوره ابتدايي در باره فوايد فرقه...

محمود احمدي: اگر آقاي رفسنجاني يک کار خوب در تمام زندگي‌اش انجام داده باشد اداي دين به امير سرافراز ايران ميرزا تقي خان است با نوشتن کتاب «امير کبير قهرمان مبارزه با استعمار». شنيدم مرحوم مصدق حامي مالي چاپ اين کتاب بوده است. ضمناً احمق‌هايي که امير را وابسته به انگليس مي‌دانند خبر ندارند که در اسناد جاسوسان انگليس از امير با عنوان «يک شيطان واقعي» نام برده شده يعني او دشمن درجه يک انگلستان در تمام جهان بوده است. باور بفرماييد اغراق نيست دشمن درجه يک انگلستان در تمام جهان. با انقلابيون انقلاب ناکام هند (1857) براي قطع يد کامل انگليس از آسيا مکاتبه داشته است. سعي داشته با تسخير هرات راه را براي حمله به هندوستان و اخراج انگليسي‌ها هموار کند. بعد از انقلاب انگليسي‌ها آخرين پادشاه گورکاني هند را به جرم همکاري با انقلابيون محاکمه کردند. يکي از اتهامات او مکاتبه با صدر اعظم يک کشور بيگانه بوده است.

ارانوس سليماني: درود بر بزرگمرد تاريخ ايران ميرزا تقي خان اميرکبير. استاد واقعاً بهائيت مثل يک غده سرطاني براي ايران است. با تشکر از تحقيقات ارزنده شما. پاينده باشيد.

احمد غلامي: اگر استاد رك و راست برن سر اصل مطلب و از يهوديان و بهائي‌هاي مخفي و نقش اونا [...] خداي نكرده فكر نكنم بذارن شب رو به صبح برسونن. همين كه سر نخ‌ها رو ميدن بقيه‌اش مبرهنه واسه عموم.

پاسخ شهبازی به کامنت ایرانی :

جناب علي ايراني. من ديدگاه‌هاي آقاي احمد اشرف را در موارد متعدد نقد کرده‌ام از جمله در کتاب «نظريه توطئه» و يا در مقايسه صنوف ايراني و گيلدهاي اروپايي. هر دو مطلب در سايتم موجود است.

از نظر شخصي شناختي از ايشان ندارم ولي ديدگاه‌هاي وي را قابل نقادي جدّي مي‌دانم. نگرش من در دو مقاله فوق قابل پيگيري و بررسي است. آقاي صادق خرازي، که در دوران مأموريت در نيويورک با آقاي اشرف دوست شده و گويا پايان‌نامه ايشان در دانشگاه نيويورک زير نظر احمد اشرف بوده، نسبت به وي نظر مثبت داشت و مي‌کوشيد نظر مرا در مورد اشرف عوض کند در حالي که ديدگاه من شخصي نبوده و نيست بلکه بر اساس نگرش تحقيقي و مواضع فکري است.

چون در پيام خصوصي پرسيده‌ايد و اجمالاً جوابي عرض کردم، درباره آقاي خرازي بيش‌تر توضيح مي‌دهم. اين توضيح بر مبناي عقايد و اصول است و متأثر از روابط دوستانه نيست زيرا ايشان را در برخي جنبه‌هاي شخصيتي و فردي داراي خصال مثبت برجسته مي‌دانم.

آقاي سيد صادق خرازي، که گويا اخيراً دکتراي خود را اخذ کرده‌اند، الگوي نمونه‌وار (تيپيک) است از تکنوکرات‌هاي جمهوري اسلامي ايران با تمامي خصايص ايشان؛ با اين تأکيد که وي داراي تيزهوشي‌هاي خاص خود است و جسارت در بيان عقايد که هم برخاسته از مختصات اخلاقي شخصي اوست و هم متکي بر پيوندها و جايگاه خانوادگي که به وي اجازه اينگونه جسارت‌ها را مي‌دهد.

..........

برخي از اين تکنوکرات‌ها «لابي بهائي آمريکا» را يا نمي‌شناسند و يا آن را خطري براي ايران نمي‌دانند و حتي اين تصوّر کودکانه را دارند که مي‌توان با شبکه خطرناکي چون نئوکان‌ها، که مي‌دانيم نماينده راست‌گراترين کانون‌هاي قدرت غرب و محافل صهيونيستي-  اسرائيلي هستند و شخصاً بسياري‌شان يهودي‌اند مانند پل ولفوويتز و ريچارد پرل و بيل کريستول و گلدبرگ و دانيل پايپز و غيره و غيره، به سود جمهوري اسلامي ايران «معامله» يا «بازي» کرد. اين حرف‌ها شوخي است و در نهايت حاصل اين گونه تعامل‌ها افزايش روزافزون سيروس ناصري‌ها در ميان مديران جمهوري اسلامي بوده و خواهد بود.

از منظر من، لابي قدرتمند بهائي در آمريکا عملاً بعنوان شاخه ايراني نئوکان‌ها عمل مي‌کند و مطلقاً به منافع ملّي ايران دلبستگي ندارد. بارها در اين بحث‌ها تکرار کرده‌ام که جنجال حقوق انساني بهائيان در ايران، که در سال‌هاي اخير به شکلي کاملاً منسجم و سازمان يافته در داخل و خارج از ايران، آفريده شده، با استراتژي نئوکان‌ها براي ايجاد خاورميانه جديد پيوند ناگسستني دارد وگرنه هيچ توجيهي براي تغيير رويه بيت‌العدل در شيوه تعامل بهائيان ايران با حکومت، چرخش از «تقيه» در دوران پهلوي به «فاش گويي» و «ضوضاء» در جمهوري اسلامي، وجود ندارد. در اين خاورميانه جديد مطلوب نئوکان‌ها، به گمان من، ايران کنوني وجود نخواهد داشت. اين تغييري است بنيادين در جغرافياي سياسي منطقه که پيش‌نمونه تاريخي آن تغييرات پس از پايان جنگ جهاني اوّل و تأسيس دولت‌هاي کوچک عربي بر ويرانه عثماني است.

 

خواندن 1404 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی