عبدالبهاء، تعالیم پدر خود همان حسینعلی نوری را به مثابه نوری امیدبخش برای روشنی جهان تاریک تشبیه کرده است. این در حالیست که او در جایی دیگر با رد این ادعا، آموزهی وحدت عالم انسانی را اصلی مشترک میان جمیع پیامبران الهی دانسته است. در این صورت، چگونه میتوان تعالیم بهائیت را بدیع پنداشت و در عین حال، اعتراف به تقلیدی بودن تعالیمش را نادیده گرفت؟!
عبدالبهاء،: «باری چون این عالم را تاریکی و ظلمت احاطه کرد، حضرت بهاءالله از اُفق ایران مانند آفتاب درخشید... تعالیم جدیدی گذارد و به آن تعالیم شرق را زنده کرد».(1)در این راستا عبدالبهاء، یکی از تعالیم ابداعی و نورانیبخش پدر خود را وحدت عالم انسانی دانسته است: «دوم تعلیم حضرت بهاءالله وحدت عالم انسانی است».(2)
اما جالب است بدانیم که عبدالبهاء در جایی دیگر با رد این ادعا بیان میکند : «جمیع انبیای الهی در وحدت عالم انسانی کوشیدند و خدمت به عالم انسانی کردند، زیرا اساس تعالیم الهی وحدت عالم انسانیست. حضرت موسی (علیه السلام) خدمت به وحدت انسانی نمود، حضرت مسیح (علیه السلام) وحدت عالم انسانی را تأسیس کرد، حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) اعلان وحدت انسانی نمود. انجیل و تورات و قرآن اساس وحدت انسانی تأسیس نمودند».(3)
حال باتوجه به اینکه پیامبرخواندهی بهائی، تناقض را در کلام مظاهر الهی ناممکن دانسته(4)؛ پس تناقضگویی عبدالبهاء چه توجیهی دارد؟! از طرفی، چگونه میتوان حسینعلی نوری را پیامبر، و مسلک او را ناسخ ادیان الهی و تعالیم او را بدیع پنداشت و در عین حال، اعتراف به تقلیدی بودن تعالیمش را نادیده گرفت؟!
پینوشت:
1- عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی ملّی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی، 127 بدیع، ج 2، ص 144.
2- همان، ص 145.
3- عباس افندی، خطابات، لانگنهاین آلمان غربی: لجنهی ملّی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی، 1921 م، ج 1، ص 19-18.
4- ر.ک: حسینعلی نوری، بدیع (در جواب اسئله قاضی)، نسخهی خطی، ص 126.