هرمان رومر، خود در بيان اهداف تحقيقاتي خويش خاطر نشان ميکند که “در سال 1907 شاهد تأسيس انجمن بهائيان اشتوتگارت بودم و همواره نياز به يک پژوهش عملي، جهت پاسخگوئي به تبليغات بهائيت در آلمان را احساس ميکردم.” بدين منظور رومر کتاب خود تحت عنوان “بابيت و بهائيت، پژوهشي در تاريخ مذاهب اسلامي” را تأليف کرد. کتاب او “Die Babi- Behai, Eine studie zur religionsgeschichte des Islams” در واقع، رساله دکتراي او بود که در سال1911 به دانشکده عالي فلسفه دانشگاه توبينگن ارائه شد. اين کتاب اولين اثر او درباره بابيت و بهائيت نبود؛ او مقاله اي در نقد بهائيت منتشر کرد و به دنبال تحقيقاتي در خصوص تاريخ تبليغات مذهبي در آلمان، مقاله اي تحت عنوان “تبليغات مذاهب آسيايي در مغرب زمين” را به رشته تحرير درآورد. در سال ???? چاپ مشابهي از کتاب رومر تحت عنوان “بابيت و بهائيت، آخرين فرقه منشعب از اسلام Die Babi-Behai ” The latest Mohammedan sect ” منتشر شد.
آثار رومر، اولين آثار عمده در موضوع بابيه و بهائيت بود که در آلمان منتشر مي شد؛ و علاوه بر مطالعات تاريخي، حاوي تحقيقات گسترده اي در نقد و بررسي تعاليم بابي و بهايي نيز بود. محور اصلي کتاب “بابيت و بهائيت، پژوهشي در تاريخ مذاهب اسلامي” بررسي اصول بنيادي تعاليم بابي و بهايي در شناخت خدا، مظهريت، مقام انسان و رستگاري بود. آثار او در نقد و بررسي فلسفي و کلامي تعاليم بابيت و بهائيت، بصورت قابل توجهي از سبک و انديشه هاي “ايگناز گولدزيهر” تأثير پذيرفته بود.
از جمله منابع تحقيقات کتاب رومر آثار گوبينو، براون، گويارد، نولدکه، هوآرت، اوئن هايم، گولدزيهر، نيکولا، نيکلسون، کبلر، کرمر، ريشتر، اولد نبرگ، زيبولد، اشراينر، زيلر و نيز آثار مؤلفان بهايي و گزارش مسيونرهاي مذهبي از ايران است. کتاب رومر، همچنين مورد استناد و استفاده محققان بسياري قرار گرفته است: از جمله پژوهشگراني که از کتاب رومر در تحقيقات و تأليفات خود در سطح گسترده اي استفاده کردند عبارتند از: روزنکرانتس، فلاشه ، پل شورلن، ريچارد شافر، فيچيکيا.
نيکولا توفيق از محققان برجسته بهايي آلمان در کتاب ” DER information als method ” بيان مي کند که اثر رومر، سند منحصر بفردي از دوران خود در اروپاي آلماني زبان مي باشد و بي ترديد واجد اهميت تاريخي است و از آن مي توان به عنوان مأخذ مستقيم مطالعات بابي و بهايي استفاده کرد.
کتاب هرمان رومر شامل چهار فصل و دو ضميمه است که فصل اول آن، طولاني ترين بخش کتاب را تشکيل مي دهد. نويسنده در اين فصل به مباحثي پيرامون آغاز جنبش بابي تا مسئله جانشيني علي محمد باب مي پردازد. در اين فصل، رومر موضوعاتي چون پايه گذاري بابيت در شيخيه، توصيف مقام باب به عنوان شيعه کامل در آراء شيخيه، بررسي تاريخي تمايلات صوفي مآبانه در بابيه، رخنه تعاليم کاباليستي در بابيه، بررسي نگرش بابيه در مورد پيامبري، کاربرد تأويل در آثار بابيه و عنصر سياسي در آن نهضت را مطرح مي کند. فصل دوم کتاب، معطوف به بررسي نقش رهبري ميرزا حسينعلي نوري در تغيير شکل جامعه بابي به بهائي در دوره اقامت او در بغداد و اِدِرنه است. در اين بخش، نويسنده به بررسي مباحثي چون بررسي آثار او در بغداد، تأثيرپذيري اش از صوفيه، الواح و مکتوبات او و موقعيت داخلي و خارجي جامعه بابي مي پردازد.
فصل سوم کتاب نيز به نحوه شکل گيري بهائيت در عکّا و نقد برخي احکام بهائيت و موضوعاتي چون شکل گيري کتاب اقدس، حقوق جزاء در بهائيت، بررسي آثار حسينعلي نوري در عکا، شکل گيري و تحولات فرقه در ايران و ارتباطات بهائيان با ايران اختصاص دارد. نويسنده در فصل چهارم کتاب به رهبري بهائیت توسط عبدالبهاء مي پردازد و مباحث سياسي ـ تاريخي بهائيت را در ذيل عناويني چون عباس افندي، رهبر فرقه و نقش آن در توسعه بهائيت، عباس افندي و تعاليم فرقه اي، تبليغات بهائيت در اروپا و آمريکا، عملکرد عبدالبهاء در انقلاب مشروطيت ايران را مطرح مي کند.
نويسنده در ضميمه اول کتاب به بررسي قرابت معنايي ميان فرق و مذاهب مي پردازد و تأکيد اصلي را بر نزديکي ميان فرقه بکتاشي و بابيه و بهائيت قرار ميدهد. رومر اين قرابت معنايي را در مباحثي چون اشارات تمثيلي مذاهب، ظهور خداوند در مقاطع زماني و مسئله حلول جستجو ميکند. ضميمة دوم کتاب هم اختصاص به جريانات مشابه در جهان اسلام و هند دارد و دراين ارتباط نويسنده به بررسي خاستگاه و اهداف فرقه، ريشه صوفي گري، بررسي فرقه احمديه و مقايسه آن با بابيه و بهائيت ميپردازد.
نظري اجمالي بر محتواي کتاب:
رومر در اثر خود به گرايشات شبه عرفاني و صوفي مآبانه بهائيت اشاره مي کند و معتقد است که بهائيت گياهي دريايي است که در باتلاق جهان صوفي گري رشد و نمو کرده است. او معتقد است که “بهائيان با تمايلات و گرايشات صوفي مآبانه از عبدالبهاء بُت ديگري ساخته اند که در لباسي امروزي نمايان شده است.
به اعتقاد او بهائيت مسلکي درويش مآب است و تنها به لطف تقارن با جنبش هاي فرهنگي تجددگراي خاورميانه بوده است که لباسي مدرن برتن کرده و مي کوشد تا پيوندهاي خود را با ساير حلقه هاي تصوف پنهان نمايد. رومر، گرايشات شبه عرفاني بهائيت را بسيار عميق و گسترده مي داند و معتقد است که نگرش بهاء الله در لوح حکمت به فلاسفه، نگاهي سطحي است. به علاوه، تعبيري که براي فلاسفه بکار برده است (تئوزوفيست يا عارف) نشان مي دهد که او فلسفه را با عرفان يکي مي پنداشته و شناخت درستي از تفاوت آنها نداشته است.
رومر، بابيه و بهائيت را گنوسي، ثنويتگرا و داراي ساختاري فرقهاي و خرد ستيز ميداند که از علوم رمزي و تأويلي اسماعيلي، حروفي، کابالا و دراويش بکتاشي متأثر است. او معتقد است که تعاليم بهائيت نسبت به شناخت خدا، مظهريت، مراتب صدور و فيض، همه از نوعي تلقي نوافلاطوني و گنوسي تأثير پذيرفتهاند.
رومر در بررسي سفر تبليغاتي عبدالبهاء به آمريکا، بهائيت در آمريکا را صوفي گري آخر الزماني ـ آپوکاليپتيک ـ معرفي ميکند که حسينعلي نوري در نزد آنان مسيح باز گشته يا حتي خود خدا، جلوه ميکند. او معتقد است که بهائيت در فرانسه، خاستگاه يهودي دارد بطوري که دريفوس يهودي، نقش بسيار مهمي را در سفر عبدالبهاء به پاريس ايفاء کرد و تشکيلات جهاني “آليانس ـ اسرائيليت” به واسطه کمک هاي همه جانبه خود به يهوديان در شرق، تبديل به پلي براي نفوذ بهائيت به فرانسه شد. رومر به علاوه تأکيد دارد که يهوديان ايراني در داخل ايران، براي به چالش کشيدن اسلام، فرقه بهائيت را متحد خود يافته و هم پيمان خويش تلقي ميکردند.
از ديدگاه هرمان رومر، در جريان انقلاب مشروطيت ايران، بهائيت با شعار جهان وطني آرمان گرايانه و غيرواقعي خود به علائق ملي و منافع ايرانيان خيانت کرد. در اين ارتباط، رومر اشاره مي کند که “عباس افندي، عملاً بر ضد نهضت مردم سالاري ايرانيان دسيسه کرد و با ديپلمات هاي روسي و انگليسي سازش و تفاهم داشت” به گونه اي که به بهائيان شهرهاي تهران و تبريز، به شدت توصيه کرده بود که از محمدعلي شاه جانبداري کنند و به علاوه آنها را از شرکت در نهضت مشروطيت ايران نيز بازمي داشت.
رومر همچنين تأکيد مي کند که با پيروزي انقلاب مشروطه، نادرستي ادعاي عباس افندي که براي محمدعلي شاه، حکومتي طولاني و خوشايند را پيشگويي کرده بود، بر همگان روشن شد. رومر با يادآوري فشارهاي وارده از سوي روسيه و انگلستان به ايران و اتحاد آن دو قدرت در تقسيم خاک آن به دو حوزه نفوذ ، بيان ميدارد که روابط عبدالبهاء در عکاء با ارتش هاي خارجي و کارگزاران آنها در ايران، چيزي جز يک خيانت بزرگ به کشور ايران نبوده است.
با تشکر از نويسنده مطلب لطف الله لطفي