بهائیت در ایران : از جمله مسائلی که عقلای عالم در ادیان الهی از جنله اسلام بر آن تأکید دارند، مسئلهی لزوم عصمت (یعنی دوری از هرگونه آلودگی و ناپاکی) انبیاء و حجتهای الهی است. امام رضا (علیهالسلام) در فلسفهی این موضوع میفرماید: «خداوند هرگز به اطاعت از کسی که میداند مردم را گمراه میکند، فرمان نمیدهد و کسی را که میداند به او کفر میورزد و از عبادتش سرباز میزند و از شیاطین اطاعت میکند، به مقام رسالت برنمیگزیند».[1]
علاوه بر تأکید اسلام بر عصمت انبیاء و حجتهای الهی، سرکردگان فرقهی بهائیت نیز بر این باورند که حجتهای الهی، دارای مقام عصمت هستند. حسینعلیبهاء رهبر این فرقه، مقام عصمت را تنها مخصوص پیامبران میداند و از آن به عصمت کبری تعبیر میکند.[2] عباسافندی فرزند پیامبر خودخواندهی بهائیان نیز، هرچند که ادعای پیامبری نداشته، اما در بحث عصمت حجتهای الهی، تعریف جدیدی ارائه میدهد. او عصمت را به دو قسم ذاتی که مخصوص پیامبران و موهبتی که مخصوص جانشینان آنان است، تقسیم میکند تا از این طریق عصمتی را برای خود و فرزندانش بتراشد.[3]
پس تا اینجا ثابت شد که مسئلهی عصمت، امری مهم در خصوص انبیاست که بهائیان هم آن را قبول دارند. حال به این موضوع میپردازیم آیا حسینعلی نوری که ادعای پیامبری بر فرقهی بهائیت داشته، از مقام عصمت برخوردار بوده است!؟ با بررسی زندگی و آثار به جا مانده از حسینعلی نوری، در موارد متعدد شاهد نقض این مقام توسط حسینعلی نوری هستیم که برای مثال به ذکر چند نمونه در اینجا اکتفا میکنیم.
اول: شاید بزرگترین گناه جناب حسینعلی نوری، قائل شدن به مقام ربوبیت برای خود و شِرک بوده است. وی در موارد متعدد نه تنها خود را خدا خوانده است، بلکه خود را خدا آفرین نیز معرفی کرده، ادعایی که شاید تعجب فرعونیان را هم به دنبال داشته است: «کُلُّ الاُلُوهِ مِن رَشحِ أمرِی تَأَلَّهَت و کُلُّ الرُّبُوبِ مِن طَفحِ حُکمِی تَرَبَّت [4]؛ همهی معبودها از تراوش امر من معبود شدهاند و تمام پروردگاران، از سرریز حکم من به مقام ربوبیت رسیدهاند».
دوم: وقتی پیامبری از جانب خداوند، تعالیمی را برای بشر میآورد لازمهاش این است که خود، اولین عامل به آنها باشد، اما این مسأله در مورد حسینعلی نوری صدق نمیکند. او در عین حال که بشریت را به وحدت عالم انسانی تشویق میکرد [5]؛ مخالفین خود را بهائم (حیوان چهار پا) خطاب کرده [6] و آنها را متهم به زنا زادگی و آلودگی نسب مینمود.[7]
سوم: حسینعلی، احکام اسلامی را منسوخ شده و عبث معرفی میکرد و برای نماز مسلمانان جایگزینی آورده بود، اما در عین حال، به احکام و نماز خود، عمل نمیکرد و به همین خاطر، یکی از نمازهای ساختگیاش، مفقود گشت.[8] جالب است که او نه تنها به احکام و تعالیم خود پایبند نبود، بلکه در نمازهای جماعت مسلمین نیز شرکت میکرده[9] که نشان از اعتراف وی به باطل بودن مسلکش دارد.
بنابراین، با توجه به همین چند نمونه؛ نه تنها بنا بر دیدگاه و منطق اسلامی، حسینعلینوری (معروف به بهاءالله) نمیتواند پیامبری الهی باشد [10]؛ بلکه ادعای پیامبری او، با منطق و تعالیم بهائیت نیز سازگاری ندارد.
پینوشت:
[1]. ابن بابویه شیخ صدوق، خصال 2، قم: جامعه مدرسین، چ 1، 1362 ش، ص 608.
[2]. حسینعلی نوری، اشراقات و چند لوح دیگر، بیجا: 2005 م، ص 58.
[3]. عباس افندی، مفاوضات، ص 130-129.
[4]. عباس افندی، مکاتیب، کردستان العلمیه: 1330 ق، ج 2، ص 255-254.
[5]. عباس افندی، مکاتیب، ج 3، ص 160.
[6]. حسینعلی نوری، بدیع، بیجا: 1286 ق، ص 213.
[7]. عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، بیجا: مؤسسه ملی مطبوعات امری، 129 بدیع، ج 4، ص 355.
[8]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: سرنوشت عبادت مفقود شدهی بهائیان
[9]. شوقی افندی، قرن بدیع، انتاریو کانادا: مؤسسه معارف بهائی به لسان فارسی، چاپ دوم با تجدید نظر، 1992 م، نسخهی دیجیتال، ص 280.
[10]. «... قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ [بقره/124]؛ ... خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمیرسد».