تناسخ، واژهای عربی است که از ریشه نَسخْ گرفته شده است. نسخ، به معنای ازاله، ابطال و نقل میباشد. و تناسخ؛ یعنی انتقال نفس انسان از بدنی به بدن دیگر، پس از متلاشی شدن بدن اول که این انتقال بدون حصول فاصله میان آن دو صورت میگیرد.
اقسام تناسخ
تناسخ به دو قسم ملکوتی و ملکی تقسیم میشود:
1. تناسخ ملکوتی
به این معنا است که نفس انسان در زندگی مادی و دنیوی به واسطه ملکات و افکار و عقاید خود صورتهای مثالی و اخروی ساخته و به عالم برزخ و آخرت منتقل شود. تناسخ ملکوتی در واقع ظهور باطن افراد است. این نوع از تناسخ، موضوع مورد اشاره تمام ادیان است. شاید به همین علت است که گفته میشود: هیچ مذهبی وجود ندارد، مگر اینکه اعتقاد به این گونه تناسخ در آن به چشم میخورد. در برخی از آیات و روایات اسلامی نیز این نوع تناسخ به صورت آشکار ذکر شده است: (کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ).
مفسران شیعه و سنی در ذیل آیة (یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصّورِ فَتَأْتُونَ أفْواجًا)، روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند که حضرت فرمودند: در قیامت عدهای به صورت حیوانات محشور میشوند.صدر المتألهین نیز در اسفار میگوید: آنچه که به برخی از بزرگان فلسفه و حکمت نظیر افلاطون و سقراط، فیثاغورث و انباذقلس نسبت داده شده است که به تناسخ قائل بودهاند، مقصودشان این نوع از تناسخ است.
2. تناسخ مُلکی
تناسخ ملکی؛ یعنی نفس انسانی در این عالم طبیعی، بدن مادی خود را رها کرده، وارد جسم و بدن مادی دیگری شود. آنچه از مکاتب هندی گزارش شده، ناظر به این نوع از تناسخ است. تناسخ ملکی نیز خود به دو شکل مطرح است:
الف) تناسخ ملکی نزولی؛ در این قسم از تناسخ، نفس بدن مادی خود را رها کرده و به بدنی که از حیث رتبه پایینتر از بدن قبلی است، ملحق میشود. این الحاق ممکن است به یکی از چهار صورت نسخ ﴿انتقال روح از بدن انسان به انسان دیگر﴾، مسخ ﴿انتقال روح از بدن انسان به پیکر حیوانات﴾، فسخ ﴿انتقال روح انسان به جسم نباتی﴾ و رسخ ﴿انتقال روح به قالب جمادات﴾ اتفاق بیفتد.
ب) تناسخ ملکی صعودی؛ تناسخ صعودی؛ یعنی نفس با رها کردن پیکر و قالب مادی به پیکر و جسمی که کاملتر و شریفتر از بدن قبلی است، تعلق گیرد.از دیدگاه اسلام تناسخ ملکی با تمام اشکالش باطل است؛ زیرا با برخی از آموزهها و اصول مسلم اعتقادی اسلام، مانند وجود عالم برزخ و اصل معاد تعارض دارد. از نظر عقلی و فلسفی نیز با محذوراتی روبهرو و اشکالات بسیاری بر آن وارد است. از اینرو، فلاسفه و اندیشمندان مسلمان از دیرباز آن را مورد نقد قرار داده و با دلایل محکم عقلی و نقلی این نظریه را مردود شمردهاند که در ادامه بحث به برخی از این دلایل اشاره میکنیم:
دلایل ابطال نظریه تناسخ
ادله عقلی
الف) اصل حرکت جوهری و امتناع تبدیل فعلیت به قوه
براساس اصل حرکت جوهری، موجود مادی در ابتدا در پایینترین مرتبه یا همان هیولای محض قرار دارد و فاقد فعلیت است، اما در ذات خود دارای حرکت است که این حرکت به صورت اشتدادی میباشد و مرتبه به مرتبه، قوه تبدیل به فعلیت میشود.از نظر صدر المتألهین شیرازی، نفس انسان تعلق ذاتی به جسم دارد و ترکیب میان روح و جسم، ترکیب طبیعی و اتحادی است.
نفس و بدن با هم دارای حرکت جوهری میباشند و در هر دورهای از ادوار زندگی و شأنی از شئون، مرتبه قوه را پشت سر گذاشته و به فعلیت تبدیل میشوند. اگر قرار باشد که نفسی از جسم قبلی جدا شده و به جسم دیگر یا همان جنین تعلق بگیرد، باید یکی از آن دو ﴿نفس و بدن﴾ بالقوه و دیگری بالفعل باشد؛ یعنی یک چیز از آن جهت که بالفعل است، بالقوه باشد و فعلیت به قوه مبدل شود، که محال است.
ب) اصل امتناع اجتماع دو نفس در بدن واحد
تعلق گرفتن روحی از یک بدن به بدن جدید، مستلزم این است که یک بدن دارای دو روح باشد؛ زیرا وقتی مزاج انسانی به مرحله قبول فیض میرسد و استعداد پذیرش روح را پیدا میکند، از سوی فیاض مطلق ـ خداوند متعال ـ روح در کالبد او دمیده و مانع از پذیرش روح بدن دیگری میشود. از این رو، جای گرفتن روح مفارق از بدن قبلی در بدن جدید محال است.
ج) اصل وحدت شخصیت افراد
هر بدنی یک روان و شخصیت ویژه دارد که همراه با پیدایش جسم، آن شخصیت شکل میگیرد و هر فردی به واسطه وجدان و علم حضوری خویش، در مییابد که شخصیت واحدی دارد. تاکنون دیده نشده است که کسی دارای دو روان و شخصیت باشد. انتقال ارواح قبلی در کالبد جدید، خلاف دریافتهای وجدانی افراد است؛ زیرا در فرضیه تناسخ، ملاکی برای وحدت شخصیت و این همانی میان فرد اول و فرد زمان دوم که روح فرد قبلی را دریافت کرده است، وجود ندارد.
اگر ملاک، استمرار خاطره فرض شود که افراد هیچ خاطرهای از دوره قبلی خود به یاد ندارند و اگر تناسخیان ادعا کنند که ملاک این همانی، استمرار جسم است که براساس مدعای خودشان جسم، همان جسم قبلی نیست و اگر ملاک، گرایشهای روانشناختی باشد؛ میان دو فرد در زمانهای متفاوت هیچگاه گرایشهای روانشناختی صد در صدی مشاهده نمیشود.
د) اصل امتناع تعطیلی نفوس
براساس نظریه تناسخ نفس، بدن قبلی را رها کرده و به بدن جدیدی ملحق میشود؛ در حالی که میان لحظه مفارقت از بدن قبلی و لحظه اتصال به بدن جدید فاصله ایجاد میشود و در حد فاصل این نقل و انتقال نفس از تدبیر بدن معطل میماند که لازمه آن تعطیلی نفوس است. از نظر فلاسه تعطیلی نفوس محال است؛ زیرا نفس به علت نحوه وجودی خاص آنکه تدبیر بدن است، نفس گفته میشود. از اینرو، تناسخ محال است.
دلایل نقلی
در میان آیات و روایات اسلامی مواردی را میتوان یافت که به صراحت دلالت بر رد نظریه تناسخ دارند. چند نمونه از آنها را ذکر میکنیم:
آیات
1.( حَتّی إِذا جاءَ أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّی أعْمَلُ صالِحًا فیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُون)؛ خداوند در این آیه میفرماید: <گناهکاران بعد از مرگ تقاضای بازگشت به دنیا میکنند تا اعمال صالحی را که در انجام آن کوتاهی کردهاند جبران کنند، اما به آنها پاسخ داده میشود که این درخواست پذیرفتنی نیست و بازگشت به دنیا غیر ممکن است؛ زیرا آنان به عالمی وارد شدهاند که عالم برزخ نام دارد و باید تا روز قیامت در آنجا بمانند>.
بسیاری از مفسران در تفسیر این آیه اشاره کردهاند که این آیه در مقام نفی هر گونه بازگشت به دنیا پس از مرگ است. چنانچه مشاهده میشود، این آیه به طور آشکار نظریه تناسخ را نقض میکند؛ زیرا معتقدان به تناسخ معتقد هستند که روح انسانها برای جبران اعمال قبلی خود وارد جسم دیگری در همین عالم میشوند.
2.( یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ یَقُولُ الّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أوْ نُرَدّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الّذی کُنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أنْفُسَهُمْ وَ ضَلّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ)؛ خداوند در این آیه میفرماید: <کسانی که پیامبران را انکار کردند و دعوت الهی را نادیده گرفتند، در آن روز بازگشت به دنیا را طلب میکنند و آرزوی بازگشت دارند، در حالی که دچار گمراهی و خسران شدهاند و خسارت آنها قابل جبران نیست>.
3. (اللّهُ الّذی خَلَقَکُمْ ثُمّ رَزَقَکُمْ ثُمّ یُمیتُکُمْ ثُمّ یُحْییکُمْ)؛ <پروردگار شما کسی است که نخست شما را آفرید، پس روزی داد و آنگاه شما را میمیراند و بعد از مرگ دوباره زنده میکند>.قرآن کریم مکرر به این موضوع اشاره کرده است که انسانها پس از آفرینش نخستین، میمیرند و بعد از مرگ در روز قیامت زنده خواهند شد. اینگونه آیات که در تقابل با نظریه تناسخ است، بازگشت مکرر انسانها در دنیا را رد میکند.
روایات
1. هشامبن حکم نقل میکند: روزی در محضر امام صادق(ع) نشسته بودیم که زندیقی ﴿کافری﴾ از ایشان پرسید: نظر شما در مورد مکتب کسانی که به بازگشت ارواح عقیده دارند، چیست و این افراد چه دلیلی بر عقیده خود دارند؟
حضرت(ع) در پاسخ فرمودند: <پیروان این عقیده گمراه هستند و تمام ادیان الهی و احکام دینی را نادیده گرفته و گمان کردهاند که بهشت و جهنمی وجود ندارد و رستاخیز و قیامتی در کار نیست. اگر از آنان در مورد عقیدهشان دلیلی خواسته شود، حیران میمانند و هیچ دلیلی برای ارائه ندارند>.
2. مأمون، خلیفه عباسی، از امام رضا(ع) پرسید: نظر شما در مورد کسانی که قائل به تناسخ ارواح هستند، چیست؟ امام(ع) در پاسخ فرمودند: <هر کس که قائل به تناسخ باشد، به خداوند کفر ورزیده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است>.در اینباره میتوان به انبوهی از روایات ائمه: اشاره کرد که به نوعی، از احوالات برزخیان خبر میدهند و زندگان را دعوت به عمل صالح و تهیه توشه و زاد برای سفر بعد از مرگ میکنند.از این گونه روایات نیز که در تضاد با عقیده تناسخ هستند، میتوان دریافت که مرگ، سفری است که بازگشتی در آن وجود ندارد.
بنابر آنچه بیان شد؛نظریه تناسخ که همان انتقال نفس از بدنی به بدن دیگر، در همین عالم مادی است، عقیدة بسیار ریشهداری است که از گذشته دور، در اقوام و ملل مشرق زمین وجود داشته است. خاستگاه اصلی این ایده سرزمین هند است که هماکنون نیز جزء عقاید مکاتب ششگانه هندوها میباشد.
تناسخ به طور کلی به دو قسم مَلکوتی و مُلکی تقسیم میشود:
تناسخ ملکوتی، همان ظهور انسانها در عالم برزخ و قیامت با صورتهایی که به واسطه عقاید و نیات خود در دنیا ساخته است، میباشد، که مورد قبول اسلام است و برخی از آیات و روایات دلالت بر این نوع از تناسخ دارد؛ اما تناسخ مُلکی که به این معناست که نفس انسان در همین عالم طبیعی بدن مادی خود را رها کرده و وارد جسم و پیکر مادی دیگری بشود، طبق ادله محکم عقلی باطل است و از نظر آیات و روایات اسلامی به طور کامل مردود میباشد.
تناسخ در میان ادیان الهی
تناسخ در ادیان توحیدی وجود نداشته و به شدت طرد شده است ،اما فرقه هایی در ادیان مختلف بدلیل نداشتن درک صحیح از مبانی دینی و ناتوانی در پاسخگویی و تحلیل شبهات به دامان تناسخ گرفتار آمدند. در یهود اعتقاد به تناسخ اساس آموزه کابالا در باب سرنوشت روان بود اما برخی غیرعارفان آن را به عنوان عقیده ای فرقه گرا و بیگانه با اندیشه یهود رد میکردند.کابالیستها اعتقاد به رستاخیز مردگان در دوره آینده را نگه داشتند اما میگفتند آدمی تاآن زمان چندین بار باید از نو زاده شود تا وظایفش را روی زمین به انجام برساند.در سده 12 فکر تناسخ در میان کابالیستها احیا شد.کابالیستها مرمر شدن "نیوبه " در تورات و تبدیل شدن زوجه حضرت لوط به مجسمه ای از نمک یادآوری میکنند. البته این ماجراها در صورت تحریف نشدن هیچگاه دلیل تناسخ بشمار نمی آیند.چنانکه اینگونه فسیلها به تعداد بیشمار در هر گوشه دنیا کشف گردیده اند و یا کنده کاریهایی که قرنها پس از تبدیل شدن کوه بومبی و وزو (کوههایی در ایتالیا) بر اثر آتشفشانهایی به تپه ای خاکستر صورت گرفته است.
در میان مسیحیان مرتد نیز این اندیشه وجود دارد اما مسیحیت ارتدوکس عقیده تناسخ را رد میکند و آن را با انسانشناسی مسیحی و تفسیر ماهیت انسان ناسازگار میداند. کلیسا در آغاز مسئله تناسخ را پذیرفت اما در سال 553م. این عقیده بصورت رسمی از آموزه های کلیسا حذف شد.
اسلام مانند دیگر ادیان بزرگ توحیدی تناسخ را مردود و باطل میداند اما فرقه هایی در اسلام و میان مسلمانان بوجود آمده اند که به نوعی به تناسخ قائل شده و از آن دفاع میکرده اند.
یکی از خرافات شایع که در میان شبه جنبشهای معنوی رایج است، تناسخ است.[ویلسون، ص 25] براساس این باور هرکس نتیجهی اعمال و نیاتش را در این دنیا میبیند؛ کسانی که بد باشند در زندگی بعدی بیمار، فقیر و در شرایط بدِ زندگی متولد میشوند تا رنج بکشند و یا ممکن است به صورت حیوان متولد شوند. متقابلاً کسانی که خوب باشند در زندگی بعدی با سلامتی، ثروت و موقعیت ممتاز اجتماعی متولد میشوند. این باور در بین شبهمعنویتهایی مانند یوگا ترویج میشود. علیرغم تعارض پندار تناسخ با استدلالهایی که دربارهی معاد وجود دارد، باور به این تصور در جامعهی ما نیز روبه گسترش است. زیرا آن را شکلی از عدالت خداوند و دیدن نتیجهی اعمال در این دنیا تلقی میکنند. سؤالی که به ذهن میرسد این است که اهمیت تناسخ برای نظام لیبرال-سرمایهداری چیست که به دنبال تبلیغ و ترویج این باور در تمام کشورها هستند؟ از زمان استقرار کمپانی بریتانیایی هند شرقی در هندوستان و مشاهدهی تبعیض پذیرفته شده در آن کشور، بهطوری که فقرا را کاملاً توجیه و تسلیم کرده بود، از آن زمان با راهاندازی شبه جنبشهای معنوی کوشیدند این باور را در سایر کشورها و حتی در کشورهای غربی گسترش دهند.[آسیبشناسی شبه جنبشهای معنوی، ص 181]
محمدعلی طاهری در مقالهی «نگاهی به تناسخ» به نقد تناسخ میپردازد. براساس این مقاله هرگونه انتقال روح پس از مرگ به جسمی دیگر که همان تناسخ است، مردود شمرده میشود. اما با مطالعه سایر آثار این نویسنده نوع دیگری از انتقال روح پساز مرگ نمایان میشود که به تعبیر وی انتقال کالبد ذهنی میباشد. وی مدعی است در هنگام مرگ دو نیرویی رو به جلوست و میل به جدا شدن روح و تعالی دارد و نیرویی به سمت عقب و بازگشت به دنیاست. مردگانی که وابستگی به دنیا دارند، به اصطلاح «روحهای سرگردان» یا کالبد ذهنی نامیده میشوند به سوی بازماندگانشان برگشته و سعی بر برقراری ارتباط با آنها مینمایند که گاهی به تسلط و نفوذ بر زندگان تسخیر شده ختم میشود بیآنکه زندگان بدانند.[موجودات غیرارگانیک، ص 42] این گونه تفکرات زائیده ذهن طاهری است که برگرفته از تفکرات یهودی و مسیحی است که قائل به حلول ارواح خبیث در جسم زندگان هستند که در مبانی اسلامی منسوخ و باطل است. بهرغم ادعای مؤلف مبنی بر رد تناسخ، خود نوع دیگری از تناسخ را که همان حلول کالبد است را اثبات میکند.[مقالاتی در نقد عرفان حلقه، ص 108]
جهان پس ازمرگ از ديدگاه آئين بهايي
اینطور كه شنیده ایم، بهاییان می گویند كه قیامت در همین دنیا واقع شده و بهشت را در همین عالم می جویند. سؤال این است كه آیا بهاییان معتقدند كه همه چیز در این دنیا اتفاق می افتد؟ و اگر چنین است عالم بعد و جهان دیگر در نظر ایشان اهمیتی دارد یا خیر؟
ابتدا بگذارید از قیامت و بهشت از دیدگاه دیانت بهایی صحبت بداریم. همانطور كه می دانید بهاییان اعتقاددارند كه با قیام فرستاده خداوند، قیامت بر پا می گردد (بیان فارسی باب هفتم از واحد دوم- كتاب ایقان ص 111)؛ یعنی هنگامی كه فرستاده الهی مأموریت خود را در این دنیا جهت اصلاح عالم، شروع می كند، قیامت نیز آغاز می گردد. به عبارت دیگر قیامت، همان آمدن دین جدید است. مثلأ وقتی حضرت مسیح به مأموریت خود از جانب پروردگار قیام نمود، قیامت، واقع شد. نتیجه این سخن آن است كه قیامت تنها مخصوص به دوره قائم موعود نیست؛ بلكه هر بار كه دیانت جدیدی آمده، قیامتی هم بر پا شده(بیان فارسی باب هفتم از واحد دوم).
بهشت نیز معنایی نزدیك به قیامت دارد. با ظهور و پیدایش هر پیامبری، دری از بهشت باز شده است(بیان فارسی باب شانزدهم از واحد دوم). اگر بهشت را مجموعه ای از خوبی ها و نیكی ها بدانیم، این مجموعه را تمام و كمال تنها در ادیان آسمانی خواهیم یافت. آن ها با خود مجموعه ای از تعالیم را به ارمغان می آورند كه سراسر دعوت به نیكی و خوبی است و پرهیز از بدی و تباهی. آن ها همچون باغبانانی هستند كه می آیند تا خار زار دنیا را به دست تربیت و مراقبت خود به گلزاری زیبا و بهشتی جان ربا مبدل نمایند. می آیند تا جنگ را به آشتی، اختلاف را به اتحاد و دشمنی را به دوستی و كژی را به راستی تبدیل كنند و بهشت آنجاست كه آشتی، اتحاد، دوستی و راستی باشد.
خوب شاید حالا با خود بگوییم كه «با این حساب از نظر دیانت بهایی هر چه هست درهمین دنیاست، این دنیا را بسازیم دیگر با عالم دیگر كاری نداریم».
براستی در آثار بهایی این دنیا چقدر ارزش دارد و ان جهان چه قدر و منزلتی؟
ازجمله اعتقادات بهایی این حقیقت است كه انسان دارای دو جنبه است یكی جنبه جسمانی و دیگری جنبه روحانی. اولی یعنی جسم انسان، فانی است و با مرگ نابود می گردد و دومی یعنی روح، باقی است و پس از مرگ به حیات خود ادامه می دهد. در كجا؟ در جهان روحانی . درعالمی كه ابدی است. در بیان جناب بهاءالله، موسس دیانت بهایی می خوانیم كه انسان مانند پرنده ای است كه چند روزی در قفس این دنیای فانی به نغمه سرایی مشغول است(مجموعه الواح مباركه ص 395)؛ اما او سرانجام قفس می شكند و به آشیان باقی خود پر می كشد(مجموعه الواح مباركه ، ص 384- مكاتیب عبدالبهاءج1 ص 197). بدین ترتیب تعالیم بهایی به ما می گوید كه «انسان به جهت زندگانی این حیات دنیا خلق نشده است»( منتخبات آثار مباركه ص 91)
اگربخواهیم بر طبق آثار بهایی این دنیا و آن عالم روحانی را با یكدیگر مقایسه نماییم، باید عالم رحم و این دنیا را با یكدیگر قیاس كنیم(مكاتیب حضرت عبدالبهاء ج1 ص 131). وقتی جنین انسان در عالم تنگ و تاریك رحم قرار دارد از دنیای بیرون بی خبر است. دست دارد پا دارد چشم دارد گوش دارد و... اما در رحم از دست و پا و چشم و گوش خود نمی تواند چندان استفاده كند. اما وقتی جنین متولد می گردد به دنیایی می آید كه به مراتب بزرگتر است، روشن تر است و تمام اعضاء و دست و پایی كه در رحم اندوخته حالا به كارش می آیند تا بگیرد، بدود ، ببیند و بشنود. به همین ترتیب دنیا در قیاس با عالم بعد مثل جنین است. انسان در رحم دنیا مدتی موقت را طی می كند و در عالم بعد به حیات حقیقی و ابدی خود ادامه می دهد و از كمالاتی چون علم، عشق ، راستی و وفا كه در این دنیا اندوخته ، نهایت استفاده را می برد(مكاتیب حضرت عبدالبهاء ج1 ص 251). در واقع آن عالم هم بهشتی دارد كه ثمره و میوه اعمال ما درهمین دنیاست(آیات الهی ص 348). و نیز دوزخی دارد كه محرومیت ازهمان كمالات روحانی است(كتاب مفاوضات ص 170) . كمالاتی كه می تواند ما را به خداوند نزدیك نماید.
ایام عمردراین دنیا هر قدر هم كه طولانی باشد در قیاس با حیات ابدی روح پس از مرگ كمتر از لحظه ای است(ادعیه حضرت محبوب ص 343) . این است كه بهاییان مرگ را مژده و بشارت می دانند(مجموعه الواح مباركه ص 24)؛ بشارت ورود به عالمی ابدی و از همین روست كه پیروان آئین بهایی به جای كلمات «مردن» و یا « فوت شدن» ، عبارت« صعود كردن» را به كار می برند. یعنی به جای آنكه بگویند مرد و یا فوت كرد می گویند صعود كرد و این خود گواه این حقیقت است كه كسی كه از دنیا می رود به عالمی بالاتر و شریف تر صعود می كندو ترقی می نماید.
در آثار مكتوب بهایی هر چه قدر این دنیا تنگ و تاریك، فانی و بی بنیاد تلقی می شود، عالم بعد یعنی جهان روحانی وسیع و بی پایان، باقی و حقیقی جلوه می نماید. دنیا نمایشی است بی حقیقت(دریای دانش ص 128)؛ سرابست نه آب و «هر كه را آب ناب سیراب نماید از نمایش سراب در كنار»( مجموعه مناجاتهای حضرت عبدالبهاءص476) است.
در این دنیا انسان رهگذراست؛ عابری است كه می آید و می رود؛ اما فقط رهگذری نیست كه برود و بی تفاوت بگذرد. می آید كه بسازد و آباد نماید و آنگاه بی آنكه دل بندد، بگذرد و برود. البته برای ساختن، برای آبادانی، نقشه ای لازم است. این نقشه را فرستادگان خداوند ازعالم بالا با خود می آورند و ازما می خواهند و یاری می طلبند كه بیاییم و با یكدیگر دنیا را بسازیم؛ دنیا را آنگونه بسازیم كه قطعه ای از بهشت جهان بالا گردد.
پس دیانت بهایی همان قدر كه به فنا و ناپایداری دنیا خبر می دهد؛ همان قدر بر اصلاح و سازندگی دنیا ارج می نهد. اهتمام ادیان الهی در دوران گذشته و پیروان دیانت بهایی در این دوران، دگرگونی دنیاست؛ به طوری كه جهان مادی یعنی دنیا به جهان روحانی یعنی ملكوت نزدیك و نزدیك تر گردد. چنین دگرگونی بزرگی از ظلم به عدل، از آشوب به آرامش، از خیانت به امانت و ... فداكاری می طلبد؛ تلاش می خواهد و عشق می جوید. بهاییان به عشق مولایشان، حضرت بهاءالله حاضرند جهت اصلاح و آبادانی دنیا انچه دارند در طبق اخلاص و بندگی گذارند تا در عالم دیگر در جهان بالا سرافراز و كامران گردند. این است كه در مناجاتی از ادعیه بهایی رو به سوی محبوب خود نموده، چنین می خوانند:
هوالله
ای پروردگار عالمیان در این جهان به آتش عشقت بسوز و در آن جهان به مشاهده روی مهرویت كامران فرما. در این عالم چون شمع بگداز و در آن عالم چون پروانه گرد شعله جمالت پرواز ده . تویی خجسته دلبر من و تویی فرخنده یار جان پرور من . والبهاء علیك ع ع
پینوشت:
محمدعلی طاهری، موجودات غیرارگانیک، ارمنستان، 2011م، گریگور تاتواتسی.
رضا اسدپور، مقالاتی در نقد عرفان حلقه، سفیر اردهال، 1395.
برایان ویلسون، جنبشهای نوین دینی، نشر مرندیز، مشهد، 1387.
حمیدرضا مظاهری سیف، آسیبشناسی شبه جنبشهای معنوی، نشر صهبای یقین، 1395.