افراد آنلاین
Super User
بهائیت در ایران : تفکر شیخیه زیربنای اعتقادی بابیه و بهائیه شد .پیشوایان مسلک شیخی (خصوصاً کاظم رشتی)، با بر پا کردن اختلافات مذهبی بین شیعه، مورد احترام خاص و حمایت مقامات سنّی مذهب متعصب عثمانی بودند. از اینرو در جریان حملهی نیروهای عثمانی به کربلا و کشتار چهار هزار نفر از شیعیان، خانهی کاظم رشتی در امان بود؛ کشتاری که بعدها کریمخان کرمانی از آن، به عنوان عذاب الهی برای علمای شیعه یاد کرد!
بهائیت در ایران : یکی از باورهای مسلک شیخیه، اعتقاد به این است که نمازگزار باید در سورهی حمد نماز، هنگام قرائت «إیّاکَ نَعبُدُ» حضرت علی (علیه السلام) را قصد کند. اعتقادی که پیشتر قرآن کریم، توجیهات آن را از عوامل گرایش انسانها به شرک برشمرده است. البته فرقهی بهائیت در الگوگیری از این باور شیخی و صوفی، پا را فراتر گذاشته و به کفر رسیده است.
بهائیت در ایران : دایی میانی باب (ملقب به خال أعظم) به همراه شش بابی دیگر که در غائلهی بابیه نقش فعال داشتند، در سال 1266 ق در تهران اعدام شدند. اما بهائیانی که امروزه از اعدام این مفسدان و جانیان، به عنوان سند مظلومیت تاریخی خود یاد میکنند، گویا توطئهها، شورشها و برادرکشیهای خونینی که اسلاف خود رقم زدند را به دست فراموشی سپردهاند.
کوتاه وخواندنی
بهائیت در ایران برداشت از پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب : هیچکدام از ادیان و پیامبران الهی نمادی را به عنوان نشان شریعت خود مطرح نساختهاند. چرا که هدف از ارسال پیامبران، ایجاد حس نزدیکی به خداوند و نه نماد و حزب بازی بوده است. این در حالیست که سران بهائیت به دنبال تشکیلاتی کردن فرقهی خود، نمادهایی را طراحی کرده و با تفاسیر و تبلیغاتی جذاب، سعی در ایجاد جاذبههای ظاهری برای مخاطبان خود دارند.
بهائیت در ایران : در ادیان الهی خداوند متعال انبیائی که برگزیده به هر یک لقب خاصی داده و او را به آن لقب مفتخر نموده است. مانند لقب صفیّ الله برای حضرت آدم ابوالبشر. نبیّ الله برای حضرت نوح. خلیل الله برای حضرت ابراهیم. کلیم الله برای حضرت موسی بن عمران. روح الله برای حضرت عیسی و رسول الله، حبیب الله و خاتم النبیین برای حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم
اما در مورد پیامبر خود خوانده فرقه ضالّه بهائیت یعنی میرزا حسینعلی نوری مازندرانی امر بر عکس بوده است. و چون جناب ایشان از جانب خلاق متعال مبعوث نشده، لهذا میرزا حسینعلی مازندرانی در واقعه بدشت و در جمع پیروان علی محمد شیرازی که در تیر ماه 1227 شمسی رخ داد، خود را پیامبر الهی و ظهورالله نامید و لقب بهاء را برای خویشتن انتخاب نموده و به آن افتخار می کرد
عبدالحمید اشراق خاوری در کتاب تلخیص تاریخ نبیل زرندی صفحه ۲۶۱ سطر 15 می نویسد: «حضرت بهاءالله هر روز لوحی به میرزا اسماعیل نوری می دادند که در جمع احباء بخواند، هر یک از اصحاب در بدشت به اسم تازه ای موسوم شدند. از جمله خود هیکل مبارک باسم بهاء وآخرین حروف حی بنام قدوس و جناب قرة العین به طاهره مشتهر گشتند
شوقی ربانی نوه دختری عبدالبهاء و جانشین وی نیز در این مورد در کتاب قرن بدیع صفحه 94 سطر 7 می نویسد: « در هر یوم از آن ایام لوحی از قلم مبارک نازل و در جمع احباب تلاوت می گردید و از طرف آن وجود مبارک به هریک از حاضرین اسم جدیدی عنایت می شد بدون آنکه هویت نفسی که منزل این اسماء بود معلوم گردد از جمله هیکل مقدس بنفسه از آن تاریخ به نام بهاء خوانده شدند و آخرین حرف حی به لقب قدوس و قرة العین به عنوان طاهره موصوف و مشتهر گردید».
محمد علی فیضی از نویسندگان و مبلغین فرقه ضاله بهائیت در کتاب حضرت بهاءالله صفحه 39 سطر 17 می نویسد: « هر یک به نام جدیدی که از قلم أعلی نازل و بطور قرعه برداشته بودند، نامیده شدند و آن حضرت (حسینعلی نوری)از آن به بعد به نام بهاء معروف و مشهور گردیدند».
ملاحظه می کنید که میرزا حسینعلی نوری در ماجرای بدشت خود این لقب را برای خویش برگزیده است نه اینکه خداوند متعال به ایشان کرامت نموده باشد، همچنانکه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، القاب رسول الله و خاتم النبیین را عنایت کرده و فرموده است: «محمد رسول اللّه و الذین معه أشداء على الكفار رحماء بینهم» و «ما كان محمد أبا أحد من رجالكم و لكن رسول اللّه و خاتم النبیین».
کتاب تلخیص تاریخ نبیل، صفحه 261 سطر 15
کتاب قرن بدیع، صفحه 94 سطر 7
کتاب حضرت بهاءالله، صفحه 39 سطر 17
بهائیت در ایران: " بالا رفتن از منبرها حرام است بجای آن میتوانید تخت روی تخت گذاشته واز آن به عنوان جایگزین منبر برای سخنرانی مبلّغین فرقهی خود استفاده نمائید ." بیان این کلمات از سوی پیامبرخواندهی بهائیت را نشانه چه میدانید؟ جهل یا تعصب یا هردو!
به بهانه 29 خرداد سالروز درگذشت زنده یاد دکتر علی شریعتی
بهائیت در ایران : گزیدهای از کتاب " فاطمه ، فاطمه است " مرحوم دکتر علی شریعتی
بهائیت در ایران : عبدالبهاء نظام رهبری بهائیت را بر دو رکن مقام ولایت امر و نهاد بیت العدل استوار دانست. در این میان، نهاد بیت العدل با عقیم ماندن شوقی افندی، بعد از اومقام ولایت امری بخود ندید . و خوب با حذف این رکن خود یگانهی نظام رهبری بهائیت گشت ، و بدین گونه بود که از طرفی تمام قدرت و مسئولیتهای او را به نفع خود مصادره کرد و از طرفی ادعای عصمت و فقدان دست نظارتی بر آن موجب شد تا بدون هیچ بازدارندهای یکه تاز میدان گردد.