افراد آنلاین
بهائیت در ایران : در یکی از برنامههای شبکهی «آئین بهائی» که به موضوع ادیان الهی و خصوصاً فرقهی بهائیت پرداخته شده بود، با بیان تاریخچهای از پیدایش آئین بهائی، به مشکلات و موانعی که دولت ایران برای تبلیغ این (به اصطلاح) تشکیلات شبه دین به وجود آورده، پرداخت .
* شرکت کننده اظهار داشت : «انتشار سریع دین بهائی در میان مردم ایران است که باعث برانگیخته شدن حسد، در میان صاحبان دینی و مقامات ایرانی شده است... معضلات و مشکلاتی که پیش روی آئین بهائی قرار گرفته و میگیرد، شبیه به مشکلات و گرفتاریهایی است که تمام ادیان الهی در ابتدای پیدایش با آن دست به گریبان بودهاند. دولت ایران با تهمت زدن به آئین بهائی، باعث جذب بیشتر مردم به سوی این آئین شده است».[1]
در جواب به بخش اول ادعای این شبکه مبنی بر دلیل برانگیخته شدن حسد، باید گفت کدام انتشار سریع مورد نظر بیان کننده میباشد . اینکه هنوز بهائیت در بطن جامعه ایران مورد پذیرش قرار نگرفته ، نشانه انتشار شریع است ، اینکه جامعه بهائی در بهترین شرایط ( دوران پهلوی دوم ) هم منفور ترین طبقه اجتماعی ایران بودند نشانه گسترش سریع است شرکت کننده باید کمی به آمار بهائیان در ایران توجه جدی میکردند باید یاد آور شد هیچگاه انتشار سریع فرقهی بهائیت در ایران اتفاق نیافتاده که حسادتی را برانگیزاند ، چرا که رشد این فرقه، به رغم تمامی حمایتهای استعمارگران و سلطهگران جهانی از آن [2]، با کندی بسیار عجیبی روبهرو بوده است؛ حتی بنا به گزارش منابع بهائی (که معمولاً در ارائهی آمار از تعداد و پراکندگی خود، اغراق میکنند)، تعداد بهائیان ایران پس از گذشت 160 سال از ادعای پیامبری حسینعلینوری، تنها بین 100 تا 300 هزار نفر تخمین زده شده است.[3] پس نباید این رقم در مقابل جمعیت حدود بیش از 75 میلیون نفر ایرانی مسلمان شیعه و سنی جایی برای حسادت باقی بگذارد.
* در بخش دوم سخنان این برنامه، گوینده تلویحاً و نادانسته، به عدم حقانیت فرقهی بهائیت اعتراف میکند. وی میگوید، مشکلاتی که پیش روی این فرقه قرار گرفته است، شبیه به مشکلاتی است که تمامی ادیان با آن روبهرو بودهاند. ما هم قبول داریم که مشکلات بسیاری پیشروی ادیان الهی در هنگام شکلگیری بوده است، اما این مشکلات معمولاً از سوی ظالمین و ستمگران که در پی حفظ حکومت و سلطهی خود بودهاند، برای ادیان و پیروانشان به وجود میآمد؛ اما این قضیه در مورد بهائیت برعکس است؛ چرا که این استعمار گران روس بودند که تمام قد از بهائیت دفاع کردند بعدها این حمایت با ورود حسینعلی توری به فلسطین آنزمان و سرزمین اشغالی قدس در حال حاضر به انگلیسی ها واگذار شد . پس ظالمان و غاصبانی که در طول تاریخ دشمن ادیان و آزادیخواهان بودهاند، حامی سرسخت بهائیت به شمار رفته و میروند و در موارد بسیاری برای پیشبرد اهداف استعماری خود، از آن استفادهی ابزاری کردهاند.[4].
در نتیجه، نظر قاطع ما بر این است که تنها دلیلی که مانع گسترش بهائیت شده، عدم حقانیت آن بوده و گرنه فشارها، حسادتها و دشمنیها، بر تمامی ادیان بوده است. ادیان الهی؛ به دلیل داشتن پشتوانهی الهی و حقانیت، همیشه از حمایتهای مردمی برخوردار بودهاند و با کوچکترین اخمی از جانب هیچ قدرتی، نلرزیده و به دامن ظالمین پناه نبردهاند.
پینوشت:
[1]. شبکه آئین بهائی، نام برنامه: سلسله تضییقات.
[2]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مجموعه مقالات: بهائیت و استعمار
[3]. شبکه نوین تیوی، نام برنامه: یکپنجم آسیا.
[4]. نظیر درخواست استعمار فرانسه برای حفظ مستعمراتش بوسیلهی مبلغان بهائی: عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، ص 44-43؛ همینطور آمریکا، برای تسلط بر ویتنام: مجلهی اخبار امری، ارگان رسمی بهائیان، خرداد 1346، ش 2 و3، ص 5116.
بهائیت در ایران : از جمله مسائلی که عقلای عالم در ادیان الهی از جنله اسلام بر آن تأکید دارند، مسئلهی لزوم عصمت (یعنی دوری از هرگونه آلودگی و ناپاکی) انبیاء و حجتهای الهی است. امام رضا (علیهالسلام) در فلسفهی این موضوع میفرماید: «خداوند هرگز به اطاعت از کسی که میداند مردم را گمراه میکند، فرمان نمیدهد و کسی را که میداند به او کفر میورزد و از عبادتش سرباز میزند و از شیاطین اطاعت میکند، به مقام رسالت برنمیگزیند».[1]
علاوه بر تأکید اسلام بر عصمت انبیاء و حجتهای الهی، سرکردگان فرقهی بهائیت نیز بر این باورند که حجتهای الهی، دارای مقام عصمت هستند. حسینعلیبهاء رهبر این فرقه، مقام عصمت را تنها مخصوص پیامبران میداند و از آن به عصمت کبری تعبیر میکند.[2] عباسافندی فرزند پیامبر خودخواندهی بهائیان نیز، هرچند که ادعای پیامبری نداشته، اما در بحث عصمت حجتهای الهی، تعریف جدیدی ارائه میدهد. او عصمت را به دو قسم ذاتی که مخصوص پیامبران و موهبتی که مخصوص جانشینان آنان است، تقسیم میکند تا از این طریق عصمتی را برای خود و فرزندانش بتراشد.[3]
پس تا اینجا ثابت شد که مسئلهی عصمت، امری مهم در خصوص انبیاست که بهائیان هم آن را قبول دارند. حال به این موضوع میپردازیم آیا حسینعلی نوری که ادعای پیامبری بر فرقهی بهائیت داشته، از مقام عصمت برخوردار بوده است!؟ با بررسی زندگی و آثار به جا مانده از حسینعلی نوری، در موارد متعدد شاهد نقض این مقام توسط حسینعلی نوری هستیم که برای مثال به ذکر چند نمونه در اینجا اکتفا میکنیم.
اول: شاید بزرگترین گناه جناب حسینعلی نوری، قائل شدن به مقام ربوبیت برای خود و شِرک بوده است. وی در موارد متعدد نه تنها خود را خدا خوانده است، بلکه خود را خدا آفرین نیز معرفی کرده، ادعایی که شاید تعجب فرعونیان را هم به دنبال داشته است: «کُلُّ الاُلُوهِ مِن رَشحِ أمرِی تَأَلَّهَت و کُلُّ الرُّبُوبِ مِن طَفحِ حُکمِی تَرَبَّت [4]؛ همهی معبودها از تراوش امر من معبود شدهاند و تمام پروردگاران، از سرریز حکم من به مقام ربوبیت رسیدهاند».
دوم: وقتی پیامبری از جانب خداوند، تعالیمی را برای بشر میآورد لازمهاش این است که خود، اولین عامل به آنها باشد، اما این مسأله در مورد حسینعلی نوری صدق نمیکند. او در عین حال که بشریت را به وحدت عالم انسانی تشویق میکرد [5]؛ مخالفین خود را بهائم (حیوان چهار پا) خطاب کرده [6] و آنها را متهم به زنا زادگی و آلودگی نسب مینمود.[7]
سوم: حسینعلی، احکام اسلامی را منسوخ شده و عبث معرفی میکرد و برای نماز مسلمانان جایگزینی آورده بود، اما در عین حال، به احکام و نماز خود، عمل نمیکرد و به همین خاطر، یکی از نمازهای ساختگیاش، مفقود گشت.[8] جالب است که او نه تنها به احکام و تعالیم خود پایبند نبود، بلکه در نمازهای جماعت مسلمین نیز شرکت میکرده[9] که نشان از اعتراف وی به باطل بودن مسلکش دارد.
بنابراین، با توجه به همین چند نمونه؛ نه تنها بنا بر دیدگاه و منطق اسلامی، حسینعلینوری (معروف به بهاءالله) نمیتواند پیامبری الهی باشد [10]؛ بلکه ادعای پیامبری او، با منطق و تعالیم بهائیت نیز سازگاری ندارد.
پینوشت:
[1]. ابن بابویه شیخ صدوق، خصال 2، قم: جامعه مدرسین، چ 1، 1362 ش، ص 608.
[2]. حسینعلی نوری، اشراقات و چند لوح دیگر، بیجا: 2005 م، ص 58.
[3]. عباس افندی، مفاوضات، ص 130-129.
[4]. عباس افندی، مکاتیب، کردستان العلمیه: 1330 ق، ج 2، ص 255-254.
[5]. عباس افندی، مکاتیب، ج 3، ص 160.
[6]. حسینعلی نوری، بدیع، بیجا: 1286 ق، ص 213.
[7]. عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، بیجا: مؤسسه ملی مطبوعات امری، 129 بدیع، ج 4، ص 355.
[8]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به مقالهی: سرنوشت عبادت مفقود شدهی بهائیان
[9]. شوقی افندی، قرن بدیع، انتاریو کانادا: مؤسسه معارف بهائی به لسان فارسی، چاپ دوم با تجدید نظر، 1992 م، نسخهی دیجیتال، ص 280.
[10]. «... قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ [بقره/124]؛ ... خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمیرسد».
بهائیت در ایران : هر انسان عاقل در هر دین و مسلک و حزبی که باشد، در مسائل اجتماعی ، سیاسی و... قاعدتا از رهبران خود پیروی میکند . منطقا نمیتوان از هدایت رهبران دور ماند و به دلخواه خود عمل کرد . اما در دهه های اخیر بوده اند پیرئانی که از دستورات رهبران خود خارج شده و به آن پشت کرده اند ، فلذا بدون مقدمه به فعالیت مظلوم نمایانه و ضد حاکمیتی بهائیت و نظر رهبران این فرقهی ضاله اشاره میکنیم:
بهائیان بر خلاف شرع و دستور بزرگان خود بر علیه حکومتی که در آن زندگی میکنند، کمپینی راهاندازی کرده و گام را فراتر گذاشته و برای آزاد کردن زندانیان یک کشور هم تصمیم میگیرند و حتی بعضی از عناصر داخلی ضد انقلاب را هم با خود همراه کردهاند تا حمایت غیر بهائیها را هم در این امر به دست آورند و به این هم اکتفا نکرده و دعوت به همکاری و استخدام برای این کمپین نیز به راه انداختهاند. در این مجال به گوشهای از سخنان سران این فرقه میپردازیم:
عبدالبهاء به بهائیان دستور داده است که:
«ميزان بهائي بودن و نبودن اين است که هر کس در امور سياسيه مداخله کند و خارج از وظيفه خويش حرفي بزند و يا حرکتي نمايد، همين برهان کافي است که بهائي نيست، دليل ديگر نميخواهد». [1]
و آوردهاند که: «اهل بهاء... در امور سياسيه که مخصوص مقامات رسمي مملکتي است و نيز در امور احزاب و فرق سياسي به هيچ وجه ادني مداخلهاي ننمايند... حضرت ولي امر الله ميفرمايد: از امور سياسيه و مخاصمات احزاب و دول بايد کل، قلباً، ظاهراً، لساناً و باطناً به کلي در کنار و از اين گونه افکار فارغ و آزاد باشند.». [2]
با مقایسهی تمامی دستوراتی که بهائيان را از دخالت در امور سياسي باز میدارد و با عمل مخالف بزرگان بهائی، ميتوان به یک نکتهی مهم و قابل توجه در اين آموزه دست يافت و آن اين است که در حقيقت اين يک دستور کاملاً سياسي از سوي تشکيلات رهبري فرقه است و در واقع نه يک آموزهی ديني که یک تاکتيک سياسي است، براي جلب نظر و استفاده از حاکمان و دولتمردان ديکتاتور، که از مداخله تودههاي مردم در سياست بيم داشته و آن را تهديدي براي حاکميت خود تلقي ميکنند. ميدانيم که اکثر رژيمهاي معاصر در دورهی شکلگيري بهائيت از اين قبيل بودهاند و البته امروزه هم شاهد انواع حکومتهاي استبدادي هستيم که از اين گونه دستورالعملهاي ظالم پرور استقبال ميکنند. [3]
برای اثبات دقیقتر این موضوع به سخنان عباس افندی، از دیگر سران این فرقهی ضاله، اشاره میکنیم:
«به پادشاهان در نهايت صداقت و امانت خدمت نمايند و مطيع و خيرخواه باشند».[4]
نیاز به توضیح ندارد که نتیجهی این دستورات پوچ و ظاهر فریب در سخن بزرگان بهائیت مخفی نمانده و عبدالبهاء به صراحت به هدف شوم بهائیت اشاره کرده و میگوید: «در تشكيل اتحاديهی آيندهی ملل، يك نوع حكومت ما فوق حكومتها بايد تدريجاً به وجود آيد كه داراي تأسيسات و تشكيلات وسيعه است».[5] لابد منظورشان حکومت بهائیت است.
حال سوال اینجاست :
رهبران کنونی فرقه ضاله بهائیت قطعا از این دستورات اطلاع داشته و نمیتوان تصور کرد که اینگونه اقدامات بدون چراغ سبز این رهبران انجام شده باشد . اما با کدام توجیه بروی این تناقض آشکار چشم بسته اند . پاسخ ما فقط یک جمله ساده است " رضایت صاحبخانه "
پینوشت:
[1]. مجلهی «اخبار امري»، ارگان رسمي بهائيان، ايران شماره 5، دي 1325هـ .ش.
[2]. احمد يزداني، نظر اجمالي در ديانت بهائي، ص49.
[3]. ر.ک به مقالهی: کاش همه بهائي ميشدند، ويژه نامه ايام (جام جم)، تابستان 1386، ص 40؛ نقل از اخبار امري، ارديبهشت 1347، شماره 2، صص 111-115.
[4]. مجلهی «اخبار امري»، ارگان رسمي بهائيان، ايران، شماره 1 ـ 2، ارديبهشت ـ خرداد 1330.
[5]. جامعه عمومي دنيا، از انتشارات لجنه جوانان بهايي طهران، 1338 شمسي، ص 18